Sunday, December 23, 2007

گفت و گو با روزنامه ی همشهری

گفت و گوی زیر روز پنجشنبه بیست و نهم آذر در روزنامه ی همشهری چاپ شد. گفت وگو کننده خانم بنفشه محمودی است.ف



ترجمه سينمايي، دانش سينمايي مي‌خواهد

چاپ‌اول- بنفشه محمودي:متعلق به نسل غول‌هاي سينماست. نگاهش شوري دارد كه اين روزها كمتر مي‌توان در سينما اثري از آن ديد.
وقتي در جواني در نمايشي بازي كرد، يك منتقد جوان در يك نشريه محلي نوشت: «نام آل پاچينو را به خاطر بسپاريد، چون نامي است كه بعدها آن را زياد خواهيم شنيد.» و پيش‌بيني او به تحقق پيوست.«لارنس گرابل» روزنامه نگار آمريكايي، مجموعه‌اي از گفت‌وگوهايي را كه در طول بيست و هفت سال آشنايي با پاچينو به‌عنوان يك روزنامه نگار و سپس يك دوست داشته است، در كتاب «گفت‌وگو با آل پاچينو» منتشر كرده است.
اين كتاب به تازگي با ترجمه «فرزاد فربد» توسط «كتاب پنجره» منتشر شده است. فربد معتقد است كه ترجمه در قالب گفت‌وگوي سينمايي، بايد به لحن متن اصلي نزديك باشد و اين كار علاوه بر توانايي در ترجمه، نياز به دانش سينمايي هم دارد.
گفت‌وگوي ما را با فربد بخوانيد. از فربد پيش از اين كتاب‌هايي را در حوزه ترجمه مثل زكريا، گودال‌ها، پل شكسته و مجموعه 5جلدي نيروي اهريمني‌اش، خوانده‌ايم.


چه شد كه كتاب «گفت‌وگو با آل پاچينو» را براي ترجمه انتخاب كرديد؟

2 سال پيش بود كه گفت‌وگوي آل پاچينو با لارنس گرابل را درباره فيلم «تاجر ونيزي» در مجله «پره مي‌ير» خواندم و در همان زمان آن را براي يكي از روزنامه‌ها ترجمه كردم. پيش از آن هم با كارهاي لارنس گرابل آشنايي داشتم و علاوه بر اين آل پاچينو را دوست دارم و فكر مي‌كنم هم در سينماي تجاري و هم در سينماي هنري بازيگر خوبي است.
البته پيش از اين كتاب پنجره، كتاب ديگري از لارنس گرابل با عنوان «گفت‌وگو با براندو» منتشر كرده بود كه گفت‌وگوي خيلي متفاوتي بود. پس از جست و جو، متوجه شدم كه گرابل مجموعه گفت گوهايش با آل‌پاچينو را جمع آوري كرده و قرار است آنها را به شكل كتاب منتشر كند.
به محض اينكه كتاب چاپ شد، آن را سفارش دادم و ترجمه كردم.ترجمه نزديك دو ماه و نيم طول كشيد و پاييز پارسال انجام شد اما كتاب تقريبا يك ماه قبل به بازار نشر آمد چون حدود يك سال در ارشاد بود.

آل پاچينو لحن شوخي دارد و در برخي از جواب‌هايي كه به گرابل مي‌دهد، نوعي رندي وجود دارد. چه كرديد كه ترجمه به لحن متن اصلي نزديك باشد؟

عموما در اين گونه موارد بايد دنبال معادل آن شوخي‌ها در زبان فارسي گشت. به خاطر اينكه خيلي از آنها را نمي‌شود ترجمه كرد چون لوس به‌نظر مي‌رسد! بنابراين سعي كردم معادلي براي آنها بگذارم. اما به‌طور كلي سعي كردم ترجمه‌ام از متن اصلي خيلي دور نباشد. چون در قالب گفت‌وگو، وفاداري به متن خيلي مهم است.

گفت‌وگو با پاچينو يك كتاب تخصصي درباره سينما و تئاتر است. آيا ويرايش تخصصي روي آن انجام شده است ؟

من نزديك به8سال مترجم سينمايي بودم و تجربه‌هايي در اين زمينه داشتم. دوستان در كتاب پنجره هم ويرايش كتاب را انجام دادند اما ويرايش تخصصي سينمايي روي ان انجام نشد.

درباره اسم فيلم‌ها و نمايش‌ها به منابع فارسي توجه داشتيد يا اسامي را به صورت لفظ به لفظ ترجمه كرديد؟

در ترجمه اسم فيلم‌ها و خصوصا نمايشنامه‌ها، به منابع فارسي توجه داشتم. اسم بيشتر فيلم‌ها قبلا ترجمه شده و خود من هم در مجلات سينمايي مطالبي درباره آنها ترجمه كرده بودم. اما در برگردان نام نمايشنامه‌ها به منابع فارسي توجه داشتم و به‌عنوان مثال به نمايشنامه‌هاي نسل قلم كه انتشارات تجربه در سال‌هاي پيش منتشر كرده بود، مراجعه كردم. البته درباره بعضي از نام‌ها ترجيح دادم ترجمه‌هاي بهتري ارائه كنم چون ترجمه‌هاي موجود الزاما بهترين ترجمه‌ها نيستند.

ترجمه در قالب گفت‌وگو چه تفاوت‌هايي با ترجمه يك اثر ادبي مثلا يك داستان دارد؟

در يك گفت‌وگو لحن ترجمه بايد به متن اصلي خيلي نزديك‌تر باشد. يعني بايد كمي حالت خودماني‌تر و رزومره‌تر داشته باشد. البته اين حرف به اين معني نيست كه بخواهيم متن را بشكنيم. در ابتداي كار به صورت تمريني بخش‌هايي را به صورت محاوره‌اي ترجمه كردم چون اين سبك را دوست دارم و در كتاب‌هاي ديگر خصوصا مجموعه «هنك سگ گاوچران» آن را تجربه كرده بودم.
ولي بعد فكر كردم اگر متن را بشكنم، سطح آن پايين مي‌آيد. چون در بخش‌هايي از كتاب به آثار ادبي مشهور جهان مثل آثار شكسپير اشاره مي‌شود، احساس كردم وقتي در كنار بخش‌هاي محاوره‌اي قرار بگيرد، دوگانگي در آن ايجاد مي‌شود.

ترجمه يك اثر در اين حوزه چقدر به دانش سينمايي نياز دارد؟

خيلي زياد. چون فكر مي‌كنم مترجم كتابي درباره يك دست اندركار سينما، بايد آن شخصيت را خوب بشناسد و فيلم هايش را حتما ديده باشد. مثلا اگر كسي بخواهد اسامي را ترجمه كند، بايد قبلا فيلم را ديده باشد تا بفهمد چطور بايد نام آنها را ترجمه كند. خيلي وقت‌ها نمي‌شود اسم فيلم را بدون ديدن آنها ترجمه كرد.
چون كتاب پر از اشاره به شخصيت‌ها، فيلم‌ها و متن‌هاي ادبي است و در بسياري از موارد به بخش‌هايي از فيلم‌هاي پاچينو اشاره مي‌كند كه دانستن درباره فيلم‌ها را واجب مي‌كند. مثلا در بخشي از اين كتاب به ديالوگي در فيلم «بعدازظهر نحس» اشاره شده بود؛ جايي كه پاچينو در مقابل بانك فرياد مي‌زند: «اتيكا! اتيكا!» براي ترجمه اين قسمت، يك بار ديگر فيلم را ديدم و بعد جست و جو كردم و فهميدم اين ديالوگ اشاره به يك زندان در آمريكا دارد كه شورش زندانيان آن، يك قضيه اجتماعي در دهه 60 بوده است.

پيش آمد كه فيلم‌هاي ديگري را هم در طول ترجمه ببينيد؟

بله. تقريبا همه كارهاي پاچينو را دارم و «در جست‌وجوي ريچارد» را هم كه ساخته خودش است پيدا كردم و ديدم. بعضي كارها را دوباره ديدم چون در كتاب اشاراتي به آنها شده بود و براي ارائه ترجمه خوب ناگزير از دوباره ديدن آنها بودم.

در ابتداي گفت‌وگو اشاره كرديد كه پاچينو را دوست داريد. برداشتتان از او _حداقل در اين گفت‌وگوها - چيست؟

به‌نظر من بازيگر خيلي خوبي است. بازيگراني كه از تئاتر به سينما مي‌آيند، خيلي قوي ترند. البته آنچه ما از پاچينو ديديم، بيشتر فيلم‌هاي تجاري است. اما اين گفت‌وگوها نشان مي‌دهد كه او بر خلاف خيلي از بازيگران ديگر ريشه‌هاي بازيگري دارد؛ چون از تئاتر مي‌آيد و با خيلي از آثار ادبي آشناست.

اطلاعات پانوشت‌ها را چه طور به دست آورديد؟

من معتقدم كه نبايد خواننده را زياد درگير پانوشت كرد چون باعث مي‌شود متن اصلي را گم كند. درباره اين كتاب بايد بگويم كه چون خوانندگان اين متن كمي با خوانندگان عادي فرق مي‌كنند و نگاه حرفه‌اي تري دارند، خيلي از مسائل را خودشان مي‌دانند. اما در جاهايي كه لازم بود، پانوشت‌هاي كوتاهي دادم و براي اطلاعات برخي از آنها از منابع اينترنتي استفاده كردم. البته در جست و جوهاي اينترنتي نمي‌شود تنها به يك منبع اعتماد كرد و بايد در چند منبع مقايسه انجام داد.

با توجه به اينكه چندين سال مترجم سينمايي بوده ايد، شيوه گفت‌وگوي لارنس گرابل را در اين كتاب چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

شايد مثل كتاب «گفت‌وگو با براندو» در اين كتاب خيلي درگير بده بستان و كشكمش نشده است. گرابل در آن كتاب سعي مي‌كند بحث را به مسائل سينمايي بكشاند اما براندو تلاش مي‌كند گفت‌وگو را به بحث‌هاي اجتماعي و سياسي هدايت كند و همين مسئله گفت‌وگو را خيلي جذاب كرده و يك حالت تعقيب و گريزبه آن داده. بنابراين «گفت‌وگو با پاچينو» از نظر گفت‌وگو شايد خيلي درخشان نباشد.
چون پاچينيو براحتي به او جواب مي‌دهد. حتي بخشي هست كه خودش با گرابل تماس مي‌گيرد و گفت‌وگو مي‌كند. البته مي‌شود در اين گفت‌وگوها سيري را مشاهده كرد. در گفت‌وگوي اول، پاچينو زياد به گرابل اعتماد ندارد و كمي گارد مي‌گيرد اما بعد هر چه جلوتر مي‌رود، گاردش را بازتر مي‌كند و اعتماد بيشتري نشان مي‌دهد.

عكس‌هاي انتهاي كتاب از متن اصلي است؟

متن اصلي متأسفانه از نظر عكس خيلي غني نبود. چند تا از عكس‌ها از متن كتاب است ولي دوستان در كتاب پنجره زحمت پيدا كردن باقي آنها را كشيدند.

در حوزه‌هاي ديگر كاري در دست انتشار داريد؟

در حال حاضر چند رمان در دست ترجمه دارم. مجموعه «هنك سگ گاوچران» كماكان ادامه دارد. يك كار گوتيك هم از «فيليپ پولمن» نويسنده «نيروي اهريمني اش» دارم كه كه در دست ويرايش است. ترجمه يك كار طنز علمي- تخيلي با نام «راهنماي مسافران مجاني كهكشان» را هم در دست دارم كه جزء 3 اثر برتر علمي -تخيلي نيم قرن اخير شناخته شده و بارها از روي آن فيلم و برنامه راديويي ساخته شده. كار خيلي جالبي است به خاطر اينكه 2 ژانر طنز و علمي- تخيلي را در كنار هم دارد و كار متفاوتي است.
يك سه گانه از يك نويسنده ايرلندي را هم دارم ترجمه مي‌كنم كه حالت طنز دارد و داستان آن در انگلستان دوره ويكتوريا اتفاق مي‌افتد و به نوعي با رمان‌هاي چارلز ديكنز شوخي كرده و اتفاقا اسم آن هم «سه گانه ادي ديكنز» است. همه اين كتاب را نشر پنجره منتشر خواهد كرد.

حرف آخر؟

در بخش‌هايي از كتاب «گفت‌وگو با آل پاچينو» به «هملت» اشاره شده بود كه من ترجيح دادم آنها را ترجمه نكنم. از اين اثر ترجمه‌هاي زيادي انجام شده كه بهترين آنها كار مسعود فرزاد از انتشارات علمي فرهنگي است.
با اينكه شايد خيلي دقيق نباشد ولي زبان خيلي خوبي دارد و دوبله فيلم هملت هم بر اساس همين ترجمه انجام شده. براي اداي دين به مسعود فرزاد، در بخش‌هايي كه به هملت اشاره شده بود از آن ترجمه استفاده كردم و جا دارد كه در اينجا نامي از او ببرم.




Thursday, December 13, 2007

غبار دنیاهای موازی





دنياي فيليپ پولمن و «قطب نماي طلايي» در يادداشتي از مترجم کتاب نيروي اهريمني اش

غبار دنياهاي موازي

فرزاد فربد


لايراي نوجوان که پدر و مادرش را در حادثه يي از دست داده، در کالج آکسفورد زندگي مي کند. او دخترکي پرشر و شور است که روزها را با شيطنت و بازي با دوستانش مي گذراند. اما وقتي دوست صميمي او راجر ناپديد مي شود لايرا ناخواسته وارد ماجراهايي مي شود که درنهايت با تقدير خود و تمام عالم گره خورده است، «نيروي اهريمني اش» بي شک يکي از مهم ترين آثار فانتزي دهه اخير محسوب مي شود. ادبيات فانتزي تاثير فراواني از دو نويسنده پيشرو اين سبک يعني جي آر آر تالکين و سي اس لوئيس گرفته است که اولي با سه گانه «ارباب حلقه ها» (و البته «هابيت»، «سيلما ريليون» و ديگر آثار تکميلي او) و دومي با هفت گانه «نارنيا» تاثيري شگرف و انکارناپذير بر اين گونه گذاشته اند و هنوز پس از گذشت بيش از نيم قرن از خلق اين آثار مهم ترين و اصيل ترين داستان هاي فانتزي محسوب مي شوند. فيليپ پولمن نويسنده سه گانه «نيروي اهريمني اش» (که در ايران به خاطر مشکلات نشر در پنج جلد ارائه شد) اما راهي متفاوت را در پيش گرفته و برخلاف اکثر فانتزي نويس ها به جاي تقليد و تاثيرپذيري مطلق از تالکين کبير، که به نوعي پدر فانتزي نوين و به گفته خود پولمن «در اين گونه ادبي کوه به حساب مي آيد و همه با او سنجيده مي شوند»، قدمي فراتر نهاده و علاوه بر تاثيرپذيري از پيشينيان اين گونه ادبي قدم به حيطه مذهب و ادبيات کهن گذاشته تا با بازآفريني مضاميني از آثار کلاسيک ادبي به ويژه «دوزخ» دانته و «بهشت گمشده» جان ميلتون به نوعي اين آثار کهن و باارزش را احيا و نسل جديد را به خواندن آنها ترغيب کند. مضمون اصلي کتاب همان نبرد ديرينه خير و شر است منتها اين بار مرز ميان خير و شر مرز ميان سپيدي و سياهي مطلق نيست و پولمن با خلق شخصيت هايي چندبعدي پا را فراتر نهاده است. اما ماجرا به همين جا ختم نمي شود و او دغدغه هايي با قدمت عمر بشر را دستمايه قرار داده تا با پرداختن به بلوغ و هبوط خواننده را درگير مباحثي پيچيده تر کند و با شکستن ساختارهاي معمول اثري حيرت انگيز خلق کند. يکي از جنبه هاي جذاب - و البته مهم - داستان جنبه علمي آن است تا با استفاده از نظريه وجود دنياهاي موازي در فيزيک کوانتوم فضاها و شخصيت هايي متفاوت را در قصه وارد کند که همگي در خدمت آن هستند. پولمن با استفاده از نظريه قرن هجدهمي «همه خدايي» و اين باور که خدا همه جا ديده مي شود و همه چيز جهان تجلي وجود خداوند است و انسان ها پس از مرگ بخشي از طبيعت و با آن يکي مي شوند به خلق مهم ترين وجه داستان يعني «غبار» پرداخته است؛ غباري که شايد نشانه قدرتي برتر و تقديري تغييرناپذير باشد. چنان که در جايي از داستان استاد کيهان شناسي به لايرا (شخصيت اصلي داستان) مي گويد که «ستاره ها زنده اند. همه چيز زنده است و در پس هر چيز هدفي نهفته. دنيا هدفدار است و هر اتفاق دليلي دارد.» از سويي غبار نشانه اين باور است که همه برگرفته از خاکيم و به خاک مي رويم.مضمون داستان چنان که گفته شد وسوسه و سقوط آدم و حوا از بهشت است که برگرفته از «بهشت گمشده» اثر منظوم جان ميلتون شاعر انگليسي قرن هفدهم است که البته با اين نظريه ويليام بليک، ديگر شاعر انگليسي که اعتقاد داشت انسان بايد اول سقوط را تجربه کند تا به تعالي برسد، درهم آميخته است. اين مفهوم در ارتباط با نظرات هاينريش وîن کلايست فيلسوف قرن هجدهم است که متاثر از کانت معتقد بود بشر هرگز نمي تواند در هيچ زمينه يي به واقعيت مطلق دست يابد، انسان ها مثل آدم و حوا در مرحله يي از زندگي به شناخت مي رسند و انسان بايد دوران خوش کودکي را بگذراند و در پي غم و درد و اندوه بزرگسالي و مشکلات ديگر به شناخت برسد. پس از دست دادن معصوميت کودکي تراژدي محسوب نمي شود بلکه با استفاده از دانش بلوغ مي توان به شکوهي دوباره دست يافت.پولمن نام شخصيت اصلي رمانش را نيز از اثري از ويليام بليک گرفته؛«لايکا، دختر کوچولوي گمشده.» و حالا اين دختر در کتاب پولمن لايرا نام دارد. دخترکي نوجوان و پرشر و شور که مشابه آن در ديگر آثار پولمن نيز ديده مي شود ولي در اين شاهکارً او به تکامل رسيده است؛ شخصيتي پويا که در اين سفر بيروني و دروني به بلوغي فکري و جسمي مي رسد، چيزي که برخلاف تصورات ويکتوريايي و باورهاي نويسنده يي چون سي اس لوئيس مايه شرم نيست.در دنياي لايرا هر فردي يک شيتان - به سکون شين- دارد، روحي مرئي که به شکل يک حيوان است و وظيفه مشاوره، محرم راز، مدافع، اندرزگو و دوست صميمي را برعهده دارد. شيتا ن ها جنس مخالف آدم شان را دارند و به مثابه نيمه نرينه يا مادينه وجود آدم شان هستند. بايد هميشه در کنار آدم خود باشند. تا قبل از بلوغ به اقتضاي شرايط تغيير شکل مي دهند و پس از بلوغ بنا به شخصيت آدم شان شکلي ثابت پيدا مي کنند تا بيانگر ماهيت واقعي فرد باشند، چنان که شيتان يک فرد بلندپرواز پرنده و شيتان مستخدم ها سگ است.يکي از جذاب ترين شخصيت هاي داستان لرد عزريل عموي لايرا است که مثل همسر سابقش خانم کولتر ترکيبي از خوبي و بدي است و پولمن با خلق او به نوعي شخصيت شيطان منظومه ميلتون را بازآفريني کرده، شيطاني که قصد نبرد با کائنات را دارد ولي درنهايت تصميم مي گيرد در دنياهاي ديگر غور کند و پلي به دنياي ديگر بزند؛ شيطاني که تماماً سياهي نيست.بخش سفر لايرا و همراهانش به دنياي مردگان- که در قسمت سوم سه گانه اتفاق مي افتد- بسيار سياه و هولناک است و يادآور سفر هرکول به دنياي زير زمين است چرا که بنا به اساطير يونان و رم باستان- و بعدها «دوزخ» دانته- دنياي مردگان در زير زمين بوده و هادس (در اساطير يونان) - پلوتو در اساطير رم- خداي دنياي زير زمين بوده است. فضاي اين دنيا به فضاي هولناک آثار کلاسيک نزديک است و نويسنده با استفاده از هارپي ها- پرنده هايي با سر زن که وظيفه شکنجه جسمي و روحي مردگان را برعهده دارند- به فضاي اسطوره و ادبيات کلاسيک نزديک تر مي شود. پولمن حتي براي توصيف کاربرد کامپيوتر اشاره يي غيرمستقيم به تمثيل غار افلاطون دارد.پولمن با استفاده از عناصر ادبيات فانتزي به داستاني مي پردازد که صرفاً متعلق به اين گونه ادبي نيست و از اين فضا و شخصيت ها سود مي برد تا حرفي تازه زده باشد و همين سه گانه او را از بقيه آثار مشابه متمايز مي کند تا «نيروي اهريمني اش» يک ژانرشکن باشد؛ اثري که فقط در يک گونه جا نمي گيرد. ف
لازم به ذکر است این مطلب اولین بار در روزشنبه هفدهم آذر در روزنامه ی اعتماد به چاپ رسید

گفت و گو با خبرگزاری کتاب ایران

"فرزاد فربد" مترجم در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاري كتاب(ايبنا)، در خصوص چگونگي ترجمه كتاب «گفت و گو با آل پاچينو» گفت: ترجمه اين كتاب را پاييز سال گذشته آغاز كردم و بعد از سه ماه ترجمه اين اثر به اتمام رسيد. وي با اشاره به اينكه، "آل پاچينو" به عنوان يكي از هنرمندان مطرح جهان هم در سينماي تجاري و هم در سينماي هنري فعاليت چشمگيري داشته است،تصريح كرد: وي در اكثر آثاري كه در آنها به ايفاي نقش پرداخته، توانسته رضايت مخاطبان عام و خاص را جلب كند. علاوه برآن تمامي فيلم هايي كه خود "آل پاچينو" كارگرداني كرده در واقع براي مخاطب خاص بوده و هيچ يك از آنها به اكران عمومي درنيامده است. فربد افزود: موارد ذكر شده و شخصيت دوست داشتني و هنرنمايي آل پاچينو در عرصه سينما باعث شد تا علاقه مند شوم، ترجمه اين كتاب را بر عهده گيرم. البته با توجه به اينكه اين بازيگر خيلي كم مصاحبه كرده، احساس كردم اين كتاب براي علاقه مندان به زندگي و آثار "آل پاچينو" هم مي تواند جذاب باشد. اين مترجم يكي ديگر از دلايل خود براي ترجمه كتاب «گفت و گو با آل پاچينو» را شخص خود نويسنده دانست و خاطرنشان ساخت: «لارنس گرابل» نويسنده اين كتاب استاد فن بيان است و در يكي از دانشگاه هاي ايالات متحده در اين رشته تدريس مي كند. وي با بيان اينكه، لارنس گرابل پيش از اين با "مارلون براندو" نيز گفت و گو كرده است، يادآورشد: مي توان گفت كه شخص مصاحبه كننده و همينطور شخصيت مصاحبه شونده باعث شد تا اين كتاب قابليت جذب مخاطب در بازار كتاب را داشته باشد. كتاب « گفت و گو با آل پاچينو» اثر «لارنس گرابل» و ترجمه «فرزاد فربد» توسط انتشارات «كتاب پنجره» در تيراژ2200 جلد و قيمت 4800 تومان وارد بازار نشر شده است.کتاب مذكور شامل گفت و گوهای "آل پاچینو" با روزنامه نگار معروف "لارنس گرابل" است که در فن مصاحبه تبحر خاصی دارد. اولین مصاحبه اين نويسنده در سال 1979 و آخرین در سال گذشته انجام گرفته است.

به نقل از سایت خبرگزاری کتاب ایران - ایبنا

Sunday, December 02, 2007

در باره ی فیلم نیروی اهریمنی اش، به نقل از روزنامه اعتماد


مطلب زیر در روزنامه ی اعتماد یکشنبه یازدهم آذر به چاپ رسیده و در اینجا عیناً نقل میشود

اعتراض فرقه هاي کاتوليک به اکران «قطب نماي طلايي»
جنجال هاي گيشه ساز
گروه فرهنگي، ساسان گلفر؛ رمان هاي پرفروش که در سال هاي اخير براي رفتن به روي پرده نقره يي اقتباس شده اند، در هفته هاي پيش از اکران هميشه جنجال برانگيز و مساله ساز بوده اند؛ از «رمز داوينچي» دن براون گرفته تا «بادبادک باز» خالد حسيني. مساله وقتي پيچيده تر مي شود که داستان در قلمرو فانتزي اتفاق مي افتد. چه «هري پاتر» باشد، چه «نارنيا» و چه «ارباب حلقه ها»، هميشه کساني پيدا مي شوند که به نظرشان مي رسد يک گوشه کار اشکال دارد و زود علم اعتراض بلند مي کنند؛ چون قلمرو فانتزي آنقدر پهناور و مبهم هست که بشود بخشي از آن را به نفع يا ضرر کسي تفسير کرد.تازه ترين مورد جنجال بر سر اکران يک فيلم با نام قطب نماي طلايي» مربوط مي شود که قرار است از جمعه آينده به روي پرده سينماها برود.اين فيلم اقتباسي از اولين قسمت رمان هاي سه گانه فيليپ پولمن است که در ايران با نام «نيروي اهريمني اش» ترجمه و منتشر شده است.«نيروي اهريمني اش» که با الهام از «بهشت گمشده» ميلتون نوشته شده، کتابي است که اسقف کانتربري آن را «کتابي مذهبي که بايد در مواد درسي نوجوانان گنجانده شود» ناميده و يکي از محققان آن را «شاهکاري در الهيات» دانسته و کنفرانس اسقف هاي کاتوليک ايالات متحده به آن عنوان «سرگرمي با پرداخت هوشمندانه و ماهرانه» داده است، اما از سوي گروهي از مسيحيان اوانجليست و فرقه يي از کاتوليک هاي پيرو کليساي رم کفرآميز شناخته شده است. ظاهراً اين گروه ها با زير سوال رفتن مفهوم پادشاهي کليساي رم در بخش هايي از کتاب مشکل دارند. با اين حال مي توان احتمال داد که جنجال و اعتراض هاي اخير بخشي از استراتژي بازاريابي شرکت نيولاين باشد، چون اين نوع جنجال ها معمولاً اثر مثبتي در فروش فيلم بر جا مي گذارند و تماشاگران فراواني را صرفاً از سر کنجکاوي به سالن سينما مي کشانند.لزومي ندارد تا دوشنبه هفته ديگر و انتشار آمار فروش جهاني فيلم ها در سه روز آخر هفته ميلادي صبر کنيم تا نتيجه روش هاي بازاريابي اين شرکت را ببينيم. از همين حالا پيدا است که فيلم 150 ميليون دلاري «قطب نماي طلايي» به کارگرداني کريس وايتز با بازي نيکول کيدمن، دنيل کريگ، اوا گرين، تام کورتني، کتي بيتس، کريستين اسکات تامس، کريستوفر لي و درک جاکوبي يکي از پرفروش ترين فيلم هاي سال2007 خواهد بود.نيولاين توليد قسمت دوم اين مجموعه را که «خنجر ظريف» نام دارد براي اکران در اواخر سال2009 در برنامه قرار داده و با حسين اميني، فيلمنامه نويس ايراني مقيم هاليوود براي نگارش فيلمنامه آن به توافق رسيده است.

داستان قطب نماي طلايي
دختر نوجواني به نام «لايرا» که پدر و مادرش را از دست داده، در کالج آکسفورد زندگي مي کند. ناپديد شدن يکي از دوستان او به نام «راجر»، دنياي کودکانه اش را به هم مي ريزد و لايرا را وارد ماجراها و سفرهاي دور و درازي مي کند که سرنوشت او و تمام جهان را رقم مي زند و دو شخصيت مقتدر و مرموز به نام لرد عزريل و مادام کولتر در تمام اين ماجراها در کنار او يا در مقابل او قرار دارند“

در باره ی کتاب گفت و گو با آل پاچینو ،به نقل از همشهری آنلاین

مطلب زیر در همشهری آنلاین ارائه شده و عیناً در این وبلاگ ارائه میشود


انتشار ترجمه گفت‌ و گو با آل پاچينو

چاپ‌اول - همشهري آنلاين:لارنس گرابل، روزنامه‌نگاري كه پيش از اين گفت و گويش با مارلون براندو ترجمه شده بود، اين بار گفت وگوي مفصلش با آل پاچينو هم از سوي فرزاد فربد برگردان فارسي شده و انتشارات كتاب پنجره آن را به بازار كتاب عرضه كرده است. به گزارش همشهري آنلاين گرابل چنان كه در مقدمه كتاب گفته است كتاب را مجموعه اي از گفت وگو و شرح حال مي داند كه در طول بيست و هفت سال آشنايي با آل پاچينو نوشته است.پاچينو وقتي به مصاحبه با اين روزنامه نگار شناخته شده رضايت مي دهد كه گفت وگوي گرابل با براندو در جزيره اش در هائيتي را خواند و سخت تحت تاثير قرار گرفت و سپس مي گويد: با شناختي كه از براندو داشتم و اينكه چقدر از لاري خوشش آمده و با او آنقدر صريح صحبت كرده بود، احساس كردم من هم مي توانم.
مقدمه مفصل گفت و گو كننده نشان مي دهد كه پس از چاپ نخستين گفت و گوي پاچينو در يك نشريه (كه توسط گرابل انجام شده بود) گرابل براي طرح دراز مدتش و گفت و گو با چنين حجمي ، تا چه اندازه درزندگي و آثار پاچينو غرق شده است به نحوي كه مي گويد به قدري با پاچينو رفيق شده بود كه وي براي برخي از مهماني هاي شخصي همانند جشن تولد دخترش به منزلشان آمده بود و همه و همه اين ها دست به دست هم داده است تا اين روزنام نگار تيز هوش روايتي از پاچينو را دست مايه گفت و گوي خود قرار دهد كه تا كنون كمتر روزنامه نگاري موفق با اين كار شده است.وي درباره پاچينو و نگاهش به كارش نوشته است«آنچه هميشه مرا مجذوب پاچينو كرده ، حساسيت هنري اوست. او خيلي فراتر از بازيگر صرف، يك هنرمند است. به آنچه كه انجام مي دهد نياز شديد دارد. پيشنهاد هاي بزرگ تجاري را قبول نكرده و در عوض به صحنه تئاتر برگشته تا در نمايش كوچك بازي كند. برشت و ممت و اونيل و شكسپير با او حرف مي زنند.كتاب گفت وگو با پاچينو به چند بخش تقسيم مي شود، بخش اول به فيلم ها و زندگي وي تا قبل از سال 1979 باز مي گردد كه زمان آشنايي گفت و گو گر با پاچينو بوده است. گفت و گوي بعدي را وي در سال 1985 با اين بازيگر شناخته شده و نام آور انجام مي دهدو سومين گفت وگو هم در سال 1990 انجام مي شود.چهار گفت و گوي بعدي كه در مقايسه با گفت وگو هاي بعدي حجم كمتري را به خود اختصاص داده است، در فاصله سالهاي 1998 تا 2005 انجام شده است و درنهايت آخرين گفت و گو كه در سال 2005 انجام شده كه حجم بيشتري از ساير گفت وگو ها دارد.رابل در ابتد اي كتاب گفته است كه يكي از ويژگي هاي اين گفت و گو ها اين است كه به رغم فاصله فراوان آنها به لحاظ زماني ، پرسش تكراري د رآنها وجود ندارد.كتاب موخره اي هم داردو البته بيش از 20 صفحه از كتاب هم به عكسهاي مختلف شخصي و بازيهايش در فيلمهاي مختلف اختصاص دارد كه بر غناي تصويري كتاب افزوده است.گفت وگو با آل پاچينو در320 صفحه مصور به قيمت 4800 تومان از سوي نشر پنجره به بازار كتاب عرضه شده است.
فرزاد فربد كه پيش از اين هم كتاب هاي ديگري را ترجمه كرده بود ، سال گذشته به خاطر ترجمه مجموعه كتاب چند جلدي «نيروي اهريمني اش» فيليپ پولمن جايزه و تقدير نامه اي را در مراسم برپاشده از سوي سازمان فرهنگي وهنري شهرداري تهران دريافت كرده بود.
وي اخيرا هم كتاب تازه پولمن با عنوان پل شكسته را ترجمه و منتشر كرد.

Saturday, November 10, 2007

این هم از هنک پانزدهم


هنک جدید هم بیرون اومد. در این کتاب طبق معمول هنکی و پیت با هم سر دعوا دارن. اما فکر می کنین اگه بلایی سر پیت بیاد هنکی ناراحت میشه؟ در ضمن این کتاب یک گفت و گو با جان اریکسون را هم داره که میتونه برای خواننده ها جالب باشه. تا یکی دو روز دیگه میتونین این کتاب رو در کتابفروشیها ببینین ( و اگه دوست داشتین بخرین!).ف

و بالاخره آل


تقریباً یک سال بعد از ترجمه ی کتاب گفت و گو با آل پاچینو این کتاب بیرون اومد. کتاب شامل گفت و گوهای آل پاچینو با روزنامه نگار معروف لارنس گرابل است که در فن مصاحبه تبحر خاصی داره. اولین مصاحبه در سال 1979 و آخرین در سال قبل انجام شده . امیدوارم دوستداران سینما و فن مصاحبه از کتاب خوششون بیاد. موجود در کتابفروشیها.ف

Friday, October 05, 2007

انتشار پنجاهمین جلد هنک در امریکا


بالاخره همون طور که جان اریکسن وعده داده بود امسال هنک در بیست و پنجمین سالگرد انتشار به جلد پنجاهم رسید. در ایران فعلاً چهارده جلد منتشر شده و جلد پانزدهم هم در آبان منتشر میشه که یه مصاحبه با اریکسن رو هم به همراه داره. جلدهای شانزده و هفده هم ترجمه شده اند که همان طور که قبلاً هم نوشته بودم احتمالاً در زمستان و بهار (نمایشگاه) بیرون می آن. پس به زودی با جلد پانزدهم، پرونده ی گربه ی گمشده، در خدمتتون خواهیم بود. خبرش رو اولین بار از همین وبلاگ خواهید خوند.ف

Sunday, September 30, 2007

جایزه ای دیگر برای فیلیپ پولمن

مطلب زیر عیناً از خبرگزاری کتاب ایران نقل می شود با این تذکر که نورهای شمالی همان سپیده ی شمالی و نشان ویژه ی کارنژی همان مدال کارنگی است


«نورهای شمالی» نوشته «فیلیپ پولمن» به عنوان بهترین کتاب کودکان که در هفتاد سال گذشته نوشته شده، برنده نشان ویژه «کارنژی» شد.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین، موسسه «سی‌آی‌ال‌آی‌پی»، برگزار کننده رقابت ادبی «کارنژی» که هر ساله به نویسنده بهترین داستان کودکان که در آن سال منتشر شده، مدالی اعطا می‌کند، امسال به مناسبت هفتادمین سال برگزاری رقابت ادبی «کارنژی» تصمیم گرفت با آرا خوانندگان بهترین کتاب کودکان را که طی هفتاد سال گذشته نوشته شده، از فهرست هفتاد ساله برندگان جایزه «کارنژی» انتخاب کند. به این منظور «موسسه کتابخانه‌ها و مراکز اطلاعات حرفه‌ای مجاز» بریتانیا که از تلفیق «هیات صنفی کتابخانه‌ها»ی این کشور و «موسسه اطلاعات دانشمندان» بریتانیا پدید آمده و با نام اختصاری «سی‌آی‌ال‌آی‌پی» شناخته می‌شود، 10 کتاب برگزیده از برندگان «کارنژی» را برای رای‌گیری نامزد کرد.در نتیجه این رای گیری «نورهای شمالی»، نوشته «پولمن» که بخش اول از مجموعه سه‌گانه‌ای با عنوان «چیزهای تیره» به شمار می‌رود، به عنوان برترین داستان کودکان انتخاب شد. این داستان در سال 1995 موفق شده بود جایزه «کارنژی» را به خود اختصاص دهد. اکنون با رای خوانندگان این کتاب و به تبع آن نویسنده‌اش به دریافت لقب «کارنژیِ کارنژی‌ها» نائل آمده است. آثاری که داستان «پولمن» برای کسب این لقب بر آن‌ها غلبه کرد عبارتند از «وان‌اند» نوشته «ایو گرنت» (برنده «کارنژی» سال 1937)، «باغ نیمه شب تام» نوشته «فلیپا پیرس» (برنده 1958)، «بدهکارها» نوشته «مری نورتون» (برنده 1952)، «اسکلیگ» نوشته «دیوید الموند» (برنده 1998)، «آشغال» نوشته «ملوین برگس» (برنده 1996)، «طوفان» نوشته «کویت کراسلی هولاند» (برنده 1985)، «چراغ هم‌نشینی» نوشته «جنیفر دانلی» (برنده 2003)، «خدمت جغد» نوشته «آلن گارنر» (برنده 1967)، و «مسلسل‌دارها» نوشته «رابرت وستال» (برنده 1981). «پولمن» پنجشنبه شب در مراسم معرفی «کارنژی کارنژی‌ها» گفت: «بدون شک دریافت این لقب بزرگترین افتخاری است که تا کنون نصیب من شده است و من بیش از هر جایزه و افتخار دیگری به آن مباهات می‌کنم.» طی 12 سالی که از انتشار سه گانه «پولمن» می‌گذرد، 15 میلیون نسخه از این داستان در سراسر جهان به فروش رفته است. این سه گانه همچنین علاوه بر جایزه «کارنژی»، جایزه کتاب «گاردین» برای داستان کودکان و جایزه ویژه دولت سوئد به مبلغی معادل 192 هزار پوند را به ارمغان آورده است. جایزه ویژه کتاب دولت سوئد گران قیمت‌ترین جایزه ادبی جهان پس از جایزه نوبل ادبیات به شمار می‌رود.

Monday, September 24, 2007

این روزها

این روزها اونقدر گرفتارم که واقعاً فرصت سر خاراندن ندارم. حتی مدت زیادی از به روز کردن این وبلاگ میگذره. ولی حاصل این گرفتاریها خوب بوده و به زودی با کتابهای جدید در خدمتتون خواهم بود. طرفدارای هنک خوشحال باشن چون در آبانماه جلد پانزدهم ، زمستان جلد شانزدهم و برای نمایشگاه جلد هفدهم بیرون میاد. البته این برنامه ی ماست ولی میدونید که اینجا همیشه نمیشه درست برنامه ریزی کرد. به هر حال ترجمه ی این سه کتاب انجام شده و اولی مجوز هم گرفته. طرفداران فیلیپ پولمن هم کتاب جدیدی برای خوندن خواهند داشت به نام کنت کارلشتاین که یک اثر گوتیک است. کتاب گفت و گو با آل پاجینو رو هم در برنامه داریم که امیدوارم به زودی مجوز بگیره، بعد از شش ماه، و در پاییز بیرون بیاد. دوستانی هم که به آثار علمی تخیلی علاقه مندند کتاب راهنمای مسافران مجانی کهکشان رو خواهند داشت که یک رگه ی طنز هم داره و کتاب بسیار خاصی در این ژانر تلقی میشه و در ضمن یکی از مهمترین آثار علمی تخیلی به حساب میاد. خب دوستان می بینید که بیکار نبوده ام و به روز نشدن این سایت دلیل داشته. به هر حال با بیرون اومدن هر کدوم از این آثار حتماً خبرش اولین بار روی همین بلاگ منتشر میشه. باتشکر از لطف تمام مهربانان

Thursday, August 23, 2007

از پست و بلند ترجمه

داشتم جلد دوم کتاب "از پست و بلند ترجمه" را که مجموعه مقالات زنده یاد کریم امامی در باب ترجمه است می خواندم. البته اکثر مقالات را قبلاً در نشریات مختلف ادبی خوانده بودم اما حتی بازخوانی آنها خالی از لطف نبود. با دیدن آشفته بازار ترجمه در این روزها، که به عنوان مصداق آن می توان به ترجمه های سرسری هری پاتر آخر اشاره کرد که .... بهتر است حرفی نزنم. خلاصه این که جای اساتید دقیق و عاشقی مثل آقای امامی بسیار خالیست و امیدوارم روزی کشورمان با پیوستن به پیمان کپی رایت به این آشفته بازار خاتمه بدهد تا ما هم مثل تمام کشورهای دنیا نسخه ای تایید شده از نویسندگان بزرگ را به خوانندگانمان ارائه کنیم. جلد اول کتاب از پست و بلند ترجمه سالها پیش چاپ شده بود و حالا جلد دوم را نیز انتشارات نیلوفر منتشر کرده، کتابی که میتواند راهنمای خوبی برای مترجمان و علاقه مندان جدی ادبیات و چاپ و نشر باشد.ف

Wednesday, August 15, 2007

سه اثر پلیسی خواندنی


فردریش دورنمات را بیشتر به واسطه ی نمایشنامه هایش می شناسند. اما این نویسنده ی توانا آثار دیگری هم دارد که از جمله میتوان به رمانهای پلیسی او اشاره کرد. قبلاً رمان قول با ترجمه ی استاد عزت الله فولادوند ترجمه و چاپ شده بود و حالا آقای محمود حسینی زاد سه رمان پلیسی دورنمات را از زبان آلمانی و با ترجمه ای خواندنی ارائه کرده اند. ویژگی این رمان های پلیسی ژانرشکن بودن آنهاست طوری که برخی رمان قول او را فاتحه ی رمان پلیسی خوانده اند. کارآگاه رمان پلیسی دورنمات قهرمان نیست بلکه پیر یا بیمار است. حرفهایی هم که در داستان زده می شود معمولاً دغدغه هایی برتر از حل یک جنایت عادی را در بر دارد. از رمان قول اقتباسی سینمایی هم ساخته شده که جک نیکلسن در یکی از شاهکارهای بازیگری اش نقش کارآگاه مسن و رو به بازنشستگی را بازی کرده. کارگردان فیلم شان پن بازیگر سرشناس سینماست و بافت فیلم با نمونه های مشابه هالیوودی اختلاف فراوان دارد. سه کتابی که اخیراً از دورنمات به فارسی ترجمه شده عبارتند از : قاضی و جلادش، سوءظن و قول. مترجم محمود حسینی زاد، نشر ماهی.ف

Sunday, August 12, 2007

آخیش

بالاخره هفته ی پیش این جلد آخر هری پاتر تمام شد و همان طور که پیش بینی می شد بسیار مسخره و سفارشی تمام شد تا مبادا به کسی بربخورد (مثلاًًً چه کسی؟) و بعد از خواندن این عذاب الیم (مگه مجبور بودی؟) چند کتاب دیگر خواندم تا بیمزگی هری و رفقا از ذهنم پاک شود. حیف از آن سه جلد اول که به گند کشیده شد. نمی خواهم کتاب را لو بدهم اما نتیجه گیری حقیر این بود که والدمور ( یا بقول مترجمان ایرانی کتاب : والدمورت!) دست کمی از سوسک نداشتند. اما این روزها دارم کتاب ارباب حلقه ها را برای بار سوم می خوانم و حاصل کار باز هم حیرت انگیز است. بالاخره باید بین رولینگ جون و استاد تالکین فرقی باشد یا نه؟ خواندن چند باره ی این اثر بزرگ باز هم خواندنی و جذاب است. ف

Tuesday, July 31, 2007

جی کی رولینگ و قلعه نویی

تب فوتبال که در هفته های اخیر همه را بدجوری گرفته بود طبق معمول به سرخوردگی انجامید
اما تب هری پاتر هم این روزها بیداد میکند و هرچند خواندن جلدهای پنج و شش هری پاتر مثل تماشای بازیهای تیم ملی فوتبال ایران مایه ی کسالت و سرخوردگی بود، امیدوارم این جلد آخر لااقل جذاب باشد، هرچند تا حالا که صد واندی صفحه ی کتاب را خوانده ام بیشتر اوقات را در چرت سپری کرده ام و نمی دانم چرا خانم رولینگ مرا به یاد قلعه نویی می اندازد. بد هم نیست جای این دو نفر عوض شود: رولینگ با این گندهای سه جلد آخر مربی تیم ملی بشود و امیر قلعه نویی هم با تسلطی که بر ادبیات دارد نویسندگی پیشه کند، خدا را چه دیدید شاید جایزه ی پولیتزر و نوبل را هم برد، و به احتمال قریب به یقین خانم رولینگ هم با تیم ایران نتایج بهتری کسب خواهد کرد.ف

Friday, July 06, 2007

کشف این روزها

مشغول خواندن کتابی از جومپا لاهیری، یا به قول انگلیسی ها جامپا لیری، هستم و این دومین کشف من بعد از پل استر در چند ماه اخیر است. کتاب که مترجم دردها نام دارد مجموعه ای از داستانهای کوتاه است که گویی هر کدام پتانسیل یک رمان یا فیلم سینمایی بلند را دارند و در آن نویسنده با ظرافت به روابط پیچیده ی آدم ها می پردازد، کاری که پل استر هم به نوعی دیگر انجام می دهد، ولی اینجا اصل و نسب هندی خانم لاهیری که خود بزرگ شده ی امریکاست باعث پرداختن به مسایلی می شود که فرهنگ، تمدن، بازگشت به ریشه ها و دغدغه های آدم سرگردان امروزی را از دید یک انسان دوفرهنگه ، که تعدادشان در دنیای امروز کم نیست، تماشا و تجربه کند. بر اساس کتاب دیگر لاهیری ،همنام، فیلمی سینمایی توسط میرا نیر کارگردان متفاوت هندی ساخته شده که همین مایه ها ظاهراً در آن هم دیده می شود. جای شما خالی دو اثر پلیسی ناب هم خواندم یکی رمانی از ژرژ سیمنون با ترجمه ی روان کاوه میرعباسی با عنوان سایه ی گیوتین و دیگری رمانی خواندنی از ملکه ی جنایت بانو آگاتا کریستی با عنوان "و دیگر هیچ نبود" که بسیار پیچیده و خواندنی بود و ظرافت کریستی را نه تنها در پی رنگ داستان بلکه در زبان ظریف و انتخاب هوشمندانه ی واژه ها نیز باید ستود. اصلاً یکی از خوبیهای یک اثر پلیسی موفق این است که نتوانی دست نویسنده را بخوانی. راستی ترجمه ی جلد شانزدهم هنک سگ گاوچران هم تمام شده که به زودی به ارشاد می رود تا بغل بقیه ی کتاب ها خاک بخورد. انگار ما هم فقط کتاب بخوانیم بهتر است. لااقل اعصابمان خرد نمی شود.ف

Wednesday, June 27, 2007

هالیوودی های پدرسوخته

مطلب قبلی باعث شد دوستان چه حضوری و چه اینترنتی دلشان بسوزد و فکر کنند حقیر زیر باد مطبوع کولر نشسته و فندق می شکند. نه آقا جان ماهیت کار ترجمه این است که عرق آدم را در می آورد، چه زیر کولر و چه در کویر لوت. بگذریم، از خبرها بگویم که غیر از نیروی اهریمنی اش فیلمی بر اساس کتاب دیگری از فیلیپ پولمن به نام خالکوبی پروانه در دست ساخت است. البته این داستان برخلاف نیروی اهریمنی اش رئال است. چند ماه قبل این کتاب را خواندم و خیلی هم لذت بردم ولی بنابه دلایلی انتشار آن در شرایط کنونی به خاطر پاره ای مشکلات ناممکن است. البته هالیوود هم که دارد فیلم را می سازد وزارت ارشاد ندارد وگرنه چنین غلطی نمی کرد. البته کارهای دیگری از پولمن را دارم که در نوبت ترجمه هستند و به زودی با مساعدت همان حضرت کولر و شاید هم کویر لوت، یا حتی قوم لوط، این آثار در دسترس دوستداران پولمن قرار خواهد گرفت، البته اگر ارشاد بگذارد- منظورم ارشاد یوسفی دروازه بان تیم فوتبال سایپا است!ف

Thursday, June 14, 2007

دست به دامان جناب کولر

انگار تابستون هم بالاخره تصمیم گرفت از راه برسه و عرق ملت رو در بیاره. دیگه با این بهار خنک و پر از باد و بارون داشتیم بدعادت می شدیم. اما تابستون جون از راه رسید تا سونای اجباری هم شروع بشه و کمکی به این هیکل قناس ما بکنه تا چربی های بدمصب آب بشن و ما رو که داشتیم کم کم شبیه جناب آنتونی سوپرانو (رییس مافیای نیوجرزی در سریال خانواده ی سوپرانو) می شدیم شبیه جانی دپ بکنه - بیچاره جانی دپ. خلاصه اینجانب که ترجیح میده در خونه بمونه و در زیر باد مطبوع حضرت کولر مرتکب ترجمه های جدید بشه. کار جدید که به زودی تموم میشه یه رمان علمی تخیلی طنزه که جزو بهترین آثار علمی تخیلی قرن محسوب میشه. خوندن این اثر هم به دوستداران طنز و هم به طرفداران کتابهای علمی تخیلی توصیه میشه، همین طور به کسانی که دوست دارن یه کار دوست داشتنی بخونن - خلاصه به همه ی مردم توصیه میشه! اسم کتاب هست: راهنمای مسافران مجانی کهکشان نوشته ی داگلاس آدامز. به زودی بخشهایی از کتاب رو روی همین وبلاگ میذارم تا نگاهی بهش بندازید. کتاب گفت و گو با آل پاچینو و جلد پانزدهم هنک ، پرونده ی گربه ی گمشده، هم کماکان در ارشاد منتظر مجوز هستن.ف

Sunday, June 03, 2007

نقدی بر مجموعه ی هنک

تنهايي قهرماني كه خانه اش را گم كرده است
در معرفي مجموعه هنك سگ گاوچران
پرونده روباه ويولن زن
جان آر. اريكسون
ترجمه: فرزاد فربد
ناشر: كتاب پنجره
تعداد: ۳۳۰۰نسخه
قيمت: ۱۷۰۰تومان
مجموعه كتاب هاي «هنك سگ گاوچران» مدتي است كه منظم و مستمر توسط فرزاد فربد ترجمه و به كوشش نشر پنجره منتشر میشود. اين مجموعه كه به نوعي جزء ادبيات نوجوان طبقه بندي مي شود و در عين حال براي مخاطبين در هر سني جذابيت دارد، به ماجراي سگ بي اصل و نسب نگهباني مي پردازد كه به همراه سگي كوچك تر و ترسو، مامور مراقبت از يك مزرعه آمريكايي پهناور است. جان آر. اريكسون، نويسنده و خالق شخصيت هنك، رمان ها را از زبان خود او روايت مي كند و همين باعث مي شود تا خودخواهي، غرور، اعتمادبه نفس كاذب هنك در برابر واقعيت هاي بيروني قرار گرفته و موقعيت هاي طنزآلودي بيافريند. هنك شخصيتي برآمده از سنت آمريكايي است. سنتي كه در آن روحيه گاوچراني و كابويي قسمت مهمي از تاريخش را تشكيل مي دهد و هنك دقيقاً پرداخته شده از چنين نگاهي است. سگي تنها، مهربان، جوانمرد و گاهي مغرور كه مي كوشد تا نقص هاي نژادي اش را با حس برتري خواهي اش جبران كند. مجموعه هنك سگ گاوچران با «زندگي سگي» آغاز شد و پس از آن كتاب هايي با عناويني مانند ماجراهاي دست اول، پرونده شبح هالووين، عشق رنگ و رورفته، ديدار با جغد جادوگر، قتل در چراگاه و... ترجمه و منتشر شده اند. آخرين كتاب هايي كه از سري داستان هاي هنك به بازار آمده است، دو كتاب «گمشده در جنگل تاريك و طلسم شده» و «پرونده روباه ويولن زن» هستند كه مانند آثار قبلي داراي جذابيت هاي روايي منحصربه فردي اند. جان. آر. اريكسون در مجموعه داستان هاي هنك، اصل روايتش را بر ويژگي هاي متناقض شخصيتي گذارده كه در اكثر كتاب ها مسير يكساني را طي مي كند. او معمولاً به دلايلي از مزرعه دور مي شود (يا قهر مي كند يا دچار سوءتفاهم مي شود يا مي خواهد كاري خارق العاده كند) و در جنگل اطراف مزرعه با خطرهايي مانند موجودات درنده دست و پنجه نرم كرده و در نهايت به «خانه» بازمي گردد. خانه اي كه امن است و او را در پناه امنيتش حفظ مي كند. اين مسير هميشگي- البته- بدون آگاهي به ماجراهاي قبل انجام مي شود. اما نويسنده مي تواند هنكي را بيافريند كه اجراكننده انواع شكل هاي حماقت است. اين حماقت كه از دوستي با يك روباه گرفته تا تلاش براي تبديل شدن به يك شواليه شجاع، موجب ساخته شدن ماجراهاي هنك مي شود. او تنها است، دستيارش ضعيف النفس، ترسو و حقير است و جالب اينكه هميشه هنك را جا مي گذارد. با اين شمايل هنك سگ گاوچران تبديل به آن چيزي مي شود كه ما به آن «قهرمان» مي گوييم. او قهرمان متناقضي است كه در نهايت اصول خود را دارد و با وجود من گويه هاي فراواني كه در ستايش از خود است اجازه مي دهد تا مخاطب او فرو افتادنش را هم ببيند. قهرمان پراشتباه، ماجراهاي هنك از آن جهت جذاب و دوست داشتني است كه در هر موقعيتي مي تواند وضعيت كلامي و زباني را به سمت خود بگرداند و با وجود ضربه هايي كه خورده برنده محسوب شود. اريكسون اين تيپ روايي را نه براساس شخصيت هايي ديگر بلكه با محوريت دادن به ماجراجويي هاي خودش پروبال مي دهد. در واقع هنك است كه با توسل به كوچك ترين موقعيت و اتفاقي يك ماجراي بزرگ مي سازد و خودش را وسط ماجرا تنها مي بيند. اين مجموعه درخشان در حوزه ادبيات نوجوان و در اين سال ها كم نظير است. مجموعه اي كه در عين مستقل بودن هريك از بخش هاي خود، مي تواند فضاي كلي و به هم پيوسته اي را هم بسازد. انتشار اين مجموعه كماكان ادامه دارد و تاكنون بيش از ده جلد از ماجراهاي هنك به بازار آمده است. آخرين آنها پرونده روباه ويولن زن، به روزگار هنكي مي پردازد كه به ناچار با روباه متحد شده و قرار است تخم مرغ بدزدد...(نوشته ی حسین ابراهیمی. مرداد 85 روزنامه ی شرق

Saturday, May 26, 2007

انتشار جلد جدید هنک در امریکا


جلد 49 ماجراهای هنک سگ گاوچران در امریکا منتشر شد. در یکی ازآخرین تماسهایی که با آقای جان آر اریکسن، نویسنده ی کتاب داشتم ایشان گفتند که امسال مصادف با بیست و پنجمین سال انتشار کتابهای هنک است و دو جلد چهل و نه و پنجاه در این سال منتشر خواهد شد. از آنجا که آن بیچاره ها وزارت ارشاد ندارند کتابها را هر وقت دوست داشته باشند چاپ و منتشر می کنند، واقعاً که! خلاصه در حال حاضر جلد پانزدهم هنکهای ما با عنوان پرونده ی گربه گمشده در ارشاد منتظر مجوز است و با توجه به اینکه کلاً گربه مثل سگ حیوان نجسی نیست امیدواریم لطف آقایان شامل حالش بشود و به زودی جواز انتشار بگیرد. ناز سبیل هر چی گربه س.ف

Thursday, May 24, 2007

نمایش فیلم قطب نمای طلایی در جشنواره ی کن


فیلم قطب نمای طلایی که قسمت اول سه گانه ی نیروی اهریمنی اش است در جشنواره ی کن به نمایش در آمد. این اولین نمایش عمومی فیلم است و به گزارش نشریه ی یواس ای تودی قرار است آنونس فیلم از تاریخ 25 مارس در سینماهایی که قسمت سوم فیلم دزدان دریایی کاراییب را نمایش می دهند پخش شود. در ضمن اولین پوستر فیلم هم همین است که در تصویر می بینید. قسمت اول سه گانه در واقع سپیده ی شمالی نام دارد که در امریکا با نام قطب نمای طلایی منتشر شده و حالا هالیوود برای قسمت اول فیلم هم نام نسخه ی امریکایی را برگزیده است فیلم قرار است در ماه دسامبر بر پرده ی سینماها برود و نشریات سینمایی آن را یکی از قیلمهای موفق سال پیش بینی کرده اند. فیلیپ پولمن نویسنده ی کتاب از روند ساخت فیلم خیلی راضی است و ظاهراً باید انتظار فیلم خوبی را داشته باشیم.ف

Wednesday, May 23, 2007

سفرنامه گلپایگان: بخش آخر- تراژدی


در نزدیکی گلپایگان روستایی قرار گرفته که با گسترش برنامه های عمرانی و سدسازی در آینده ی نزدیک زیر آب خواهد رفت. از حالا روستا تقریباً خالی شده، چرا که جوانان در سودای کار به شهر رفته اند و جز پیرها کسی در روستا نمانده. کوچه ها
خلوت و دلمرده و خانه ها نیمه ویران و مخروبه است. معدود آدمهای به جا مانده در روستا به گورستان که در نقطه ای مرتفع و زیبا قرار دارد آمده اند تا با رفتگان خود دیدار کنند. اما همین گورستان هم مثل خود روستا، درختان سربه فلک کشیده و خاطرات مردم اش به زیر آب خواهد رفت. جوانان روستا اگر در آینده بخواهند به خاطرات قدیم رجوع کنند فقط می توانند از ذهن خود کمک بگیرند یا به کنار سد بروند و به آبهای آرام آن چشم بدوزند.ف

Tuesday, May 22, 2007

سفرنامه گلپایگان: بخش سوم- چهارمحال و بختیاری سرزمین خیالی تالکین


در چهارمحال و بختیاری که حرکت می کنی دشت ها، کوهها و ابرهای زیبایی را می بینی که یادآور توصیفات تالکین ،پدر ادبیات فانتزی، از سرزمین خیالی خود، سرزمین میانه، است. انگار تالکین به این سرزمین سفر کرده و همه جای آن را به چشم دیده است. اینجاست که می فهمی این توصیفات چقدر به طبیعت نزدیک است. در حوالی شهرستان کوهرنگ کوههای سفید، برف گرفته و سر به فلک کشیده ای را می بینی که با دیدن شان نفس ات بند می آید و به یاد کوههای مه گرفته در رمان هابیت و ارباب حلقه ها می افتی. کوهی را می بینی که انگار همان کوه تنهای رمانهای تالکین است - همین کوهی که در عکس دیده می شود. بعد می گویی همین حالاست که اژدها از دل کوه بیرون بیاید و همه را خاکستر کند، یا سپاه لرد سارون از راه برسد و همه را به اسیری ببرد. اما اینجا چهارمحال و بختیاری است و جز رود و دشت و کوه و زیبایی هیچ چیز دیگری دیده نمی شود.ف

Saturday, May 19, 2007

سفرنامه گلپایگان: بخش دوم- دشت لاله ها


گلستانکوه در دامنه ی کوههای زاگرس جزو معدود مناطقی است که در آن لاله های واژگون می رویدو دامنه ی کوه را بسیار دیدنی و رمانتیک می کند. اینجاست که به قدرت و زایایی طبیعت ایمان می آوری و در برابر آن احساس کوچکی می کنی. این گلهای سربه زیر انگار آدم را به فروتنی و تواضع فرا می خوانند و رو به خاک دارند که منشا حیات و هستی ، و در نهایت منزل ابدی همه ی موجودات زنده است و این چرخه ی آمدن و رفتن به خاک مدام در جریان است. وقتی دستت را زیر این گل می گیری چند قطره آب می چکد که می گویند اشک گل است، چه شاعرانه! راستی این گلهای سر به زیر، زیبا و گریان شما را به یاد چه می اندازد؟ف

Friday, May 18, 2007

سفرنامه گلپایگان: بخش اول- خرس وخر


سفر همیشه دیدگاهی جدید به انسان میدهد و متوجه می شوی نباید زیاد خود را در قالب محدودت اسیر کنی. آدمهای شهرها و کشورهای مختلف را می بینی و به شباهت ها و تفاوتهایشان پی می بری، به دغدغه ها و علایقشان، به ترسها و امیدهایشان. می فهمی این دنیا بزرگتر از آن است که در ذهن حقیر تو بگنجد و اصلاً می فهمی چقدر حقیر هستی. برای همین من بعد از هر سفر به نوعی پالایش روحی می رسم که تا مدتی شور و امید را در دلم زنده نگه می دارد. در نیمه ی اردیبهشت سفری به بخشهایی از استان اصفهان که قبلاً ندیده بودم، گلپایگان و خوانسار، و بخشهایی از استان چهارمحال و بختیاری داشتم. طبیعت این مناطق به واقع خیره کننده است و مردمان مهربانش حس حسرت را در دل ما ساکنان تهران که با نامهربانان رودررو هستیم زنده می کنند. انگار مهمترین خصیصه ی تهران همین نامهربان کردن آدم هاست. در شهر گلپایگان برج کجی هست که شباهت زیادی با برج معروف پیزا دارد، اما خیلی ها از وجود آن بی خبرند، یکی اش خود من قبل از این سفر. با رفتن به ارگ زیبای گوگد به قرن ها پیش بر می گردی و خودت را در دنیای سلسله ها و پادشاهان قدیم می بینی. وقتی با مردم خونگرم منطقه حرف می زنی حس می کنی سالهاست همدیگر را می شناسید و حرف ها گل می اندازد. شهر گلپایگان بیشتر به خاطر محصولات لبنی و کبابش معروف است ، و البته خرهایش که نمی دانم به چه مناسبت مشهور شده اند. و شهر کناری اش خوانسار که بین دو کوه و در یک دره واقع شده به خاطر آب و هوای خنک و دلچسب و سرسبزی و پرآبی اش، و البته خرس هایش که شاید قاتل عسل های خوشمزه ی آن شهر هستند. البته ما نه در گلپایگان خری دیدیم و نه در خوانسار خرسی. شاید این خر و خرس بیشتر حالتی سمبلیک و حماسی (!) داشته باشند. به یاد شعری از یکی از دوستان شوخ افتادم که می گفت: خرس خونسار و خر گلپایگان هر دو جانسوزند، اما این کجا و آن کجا.ف

Monday, May 07, 2007

نمایشگاه کتاب

پنجشنبه بیستم اردیبهشت بین ساعات 16 تا 20 در نمایشگاه کتاب در غرفه ی انتشارات کتاب پنجره در خدمت دوستان خواهم بود. تا بعد.ف

Sunday, April 29, 2007

گفت و گو با آل پاچینو


پنجم آوریل مصادف با تولد آل پاچینو بود و میخواستم خبری رو به مناسبت اون روز روی وبلاگم بذارم که متاسفانه به خاطر اشکال چند روز اخیر بلاگرعملی نشد و خبر بیات شد البته خبر هنوز دست اوله ولی نشد در روز تولد پاچینو منتشرش کنم. خلاصه اینکه کتاب گفت و گو با آل پاچینو که قبل از عید ترجمه اش تمام شده بود در حال حاضر در ارشاده و طرفداران آل و هنر بازیگری میتونن به زودی اون رو بخونن. نکته ی جالب کتاب فقط آل پاچینو نیست، بلکه در سوی دیگه لارنس گرابل بزرگ نشسته و با او مصاحبه کرده که همین کتاب رو خوندنی میکنه. کتاب مجموعه ی مصاحبه های آنها در بین سالهای 1979 تا 2006 است و در نوع خود کاملترین کتاب در باره ی بازیگر بزرگ سینما و تئاتره که کمتر تن به مصاحبه میده. امیدوارم کتاب به زودی از ارشاد مجوز بگیره و در
دسترس خوانندگان قرار بگیره. به نمایشگاه که نرسید.ف

Sunday, April 22, 2007

تویین پیکس


استاد همیشه استاد است، چه فیلم سینمایی بسازد، چه سریال تلویزیونی. هفته ی قبل داشتم سریال تویین پیکس را که نویسنده و تهیه کننده اش دیوید لینچ بزرگ است تماشا می کردم. یک اثر خیره کننده که مهر استاد را به تمامی بر خود دارد، هرچند کارگردان بیشتر قسمتها غیر از یکی دو قسمت خود لینچ نیست. در این سریال شباهتهایی با بقیه ی آثار او ، به خصوص مخمل آبی دیده میشود. داستان از این قرار است که در شهر کوچک تویین پیکس دختر جوانی به قتل میرسد و کارآگاهی زبده از اف بی آی برای بررسی ماجرا به محل اعزام میشود، کارآگاهی عجیب و غریب که آدم را به یاد شرلوک هولمز افسانه ای می اندازد. شخصیت پردازی ها فوق العاده است و ماجرا با چرخشهایی غریب برای تماشاگر جذاب باقی میماند. موسیقی متن مجموعه را طبق معمول آنجلو بادالامنتی ساخته که خیلی خوب روی کار نشسته و ظرایف فیلمنامه و دیالوگهای هوشمندانه اش به راستی جذاب است. سری اول مجموعه هشت قسمت و سری دوم آن (که هنوز آن را ندیده ام) ظاهراً 22 قسمت است. لینچ بعداً نسخه ای سینمایی هم بر اساس آن ساخته. از آن قسم کارهایی که حتماً باید دید.ف

Tuesday, April 17, 2007

نقدی بر کتاب نیروی اهریمنی اش

مطلب زیر نقدی است که در تاریخ دوشنبه 26 فروردین در روزنامه ی کارگزاران چاپ شد


نگاهی به سه گانه نیروی اهریمنی اش اثر فیلیپ پولمن
ریشه در اساطیر
نیروی اهریمنی اش فیلیپ پولمن
ترجمه؛ فرزاد فربد
ناشر؛کتاب پنجره
چاپ اول؛ 1385 هر دوره 3300 نسخه

شهرام اشرف ابیانه:
اوایل اسفند، در مراسمی که در موزه امام علی (ع) برگزار شد، از ترجمه آخرین مجلد مجموعه داستان نیروی اهریمنی اش، اثر فیلیپ پولمن رونمایی شد. این کتاب که گفته می شود، فیلمی سینمایی با بازی نیکول کیدمن هم قرار است به زودی بر اساس آن ساخته و بر پرده سینماها قرار گیرد، فضایی تخیلی دارد و یادآور آثار ادبیات فانتزی، همانند هری پاتر و ارباب حلقه هاست. در این مراسم از فربد، مترجم کتاب تقدیر به عمل آمد. متن زیر تحریر شده سخنرانی شهرام اشرف ابیانه است که با اندکی تلخیص عرضه می شود.سه گانه نیروی اهریمنی اش در ایران در پنج جلد ترجمه و منتشر شده است.جای خوشحالی است. حضور ما در این مکان برای گپ درمورد یک کتاب فانتزی است، چیزی که چند سال پیش به آرزویی دور از دسترس شباهت داشت. به یاد دارم در دوران ما در دهه 60 شمسی تنها کتاب فانتزی پرطرفدار شیر کمد و جادوگر اثر سی.اس.لوئیس بود. حال به لطف اقبال نامنتظر کتاب های هری پاتر که تب آن به جامعه بی علاقه به کتاب ما رسیده، می توانیم شاهد آثاری باشیم چون سه گانه تالکین و هابیت و همین سه گانه فیلیپ پولمن و در ضمن باید به انتشارات پنجره تبریک گفت به خاطر هم و غمی که در انتشار آ ثار فانتزی به خرج می دهد. شاهد اثری هستیم با کیفیت چاپی خوب و با ترجمه ای روان و سلیس که مخاطب خود را از بین قشر نوجوان و بزرگسال به خوبی پیدا کرده است.اولین بار با سه گانه پولمن در جریان یک کار تحقیقی درمورد کتاب های هری پاتر درآخرین جشنواره فیلم کودک اصفهان آشنا شدم و باید اعتراف کنم کتاب یک غافلگیری کامل بود، باوجود شباهت بیش از اندازه این سه گانه با آثار تالکین، جسارت نویسنده در خلق فضایی متفاوت ستودنی است. اینکه آدم ها در دنیای خیالی نویسنده صاحب موجودی هستند به نام شیتان. موجودی به شکل حیوان که نمایشگر جنبه ای فیزیکی و عیان از روح آدمی است در دنیایی که گویی در دوره ویکتوریایی قرن نوزدهمی خود مانده. دنیایی که کلیسا تسلط کامل بر آن دارد و تفتیش عقاید در آن به شدت پابرجاست.می گویند کتاب پولمن بازخوانی دوباره و ساده شده ای از بهشت گمشده جان میلتون است. در بهشت گمشده، شیطان از بهشت بیرون رانده شده و شکست خورده در نبرد با نیروهای خداوند یکتا، به فکر ساماندهی و یورش مجدد به سپاه آسمانی است. در کار پولمن این قضیه برعکس است. اینجا گویی نیروی خیر است که توسط نیروی شر از آسمان تبعید شده و اکنون دوباره درحال ساماندهی نیروهای خود برای بیرون راندن شر از آسمان است. نکته جالب، وام گیری کتاب از دنیای سینما خاصه جنگ های ستاره ای جورج لوکاس است.اشاره ها در این مورد زیادند. همچون شباهت ورطه دنیای مردگان در کتاب پولمن با ورطه مشابهی در پایان سه گانه اول جنگ های ستاره ای. یا اشاره به جمهوری بهشت و حمله سپاهیان پادشاهی آسمان به این جمهوری نوپا که ما را یاد ستاره مرگ و لرد دارت ویدر جنگ های ستاره ای می اندازد.باید به اسامی شخصیت های کتاب نیز اشاره کرد. همچون عزازیل که نام یکی از شیاطین در بهشت گمشده است و اشاره به یکی از سنن مذهبی یهود، قربانی یک بز و بلاگردان کردن بز دیگری به این معنا که بز دوم در بیابانی رها می شد تا روح بد همراه او دور شود. در کتاب پولمن لرد عزریل مدام در حال سفر است همچنان بز دوم. در بهشت گمشده، شیطان برای بار دوم طغیان می کند تا خدا را از اریکه آسمانی به زیر بکشد. در کتاب پولمن این مسئله برعکس است. شیر پیروز شده و خیر مغلوب گشته می خواهد بر علیه شیطان حاکم بر آسمان ها قیام کند. اشاره دیگر دخمه ای است که در دیار مردگان در اثر انفجار بمبی باز می شود و ذرات غبار را به درون خود می کشد، جایی که ابر نیرو در آن سقوط می کند. این دخمه دقیقا در دوزخ دانته توصیف شده با این اصطلاح «چاهی است پهن و بسیار گود».کتاب پولمن از ریشه کتاب هایی است که به اساطیر رجوع می کند چون ارباب حلقه های تالکین. بنابراین مقایسه آن با دیگر گونه ادبیات فانتزی چون هری پاتر اشتباه است. در مورد شباهت شخصیت لرد عزریل با افسانه های مذهبی می توان گفت عزازیل یکی از سه فرشته ای است که خدا آنها را به کره زمین فرستاد تا مانند آدمیان زندگی کنند و از محرمات بپرهیزند والا تنبیه شوند. عزازیل چون دانست که از عهده این امتحان برآمدن مشکل است، اظهار عجز کرد و معاف شد ولی دو تن دیگر، هاروت و ماروت به ماموریت خود ادامه دادند و فریب زنی (زهره- ناهید) را خوردند.
شراب نوشیدند و اسم اعظم را بدان زن گفتند و با پادافره این کردار در چاه بابل معلق شدند و تا روز رستاخیر بدین حال خواهند ماند. عزازیل در ضمن اسم یکی از شیاطین بهشت گمشده جان میلتون است که داوطلب می شود پرچمدار سپاه شیطان باشد. در کتاب پولمن، لرد عزریل پرچمدار مبارزه با ابر نیرو می شود.در کتاب پولمن، جنگ های ستاره ای و بهشت گمشده جان میلتون قبل از شکل گیری تمدن بشر، نبردی فراگیر و هولناک میان نیروی خیر و شر درگرفته. این مسئله البته در سه گانه تالکین هم محور اصلی است. در همه این آثار دو جنگ بزرگ رخ می دهد که ما شاهد شکل گیری جنگ دومی هستیم. نبرد دوم در همه این آثار یک نبرد ایدئولوژیک و در نهایت شکستی ایدئولوژیک برای طرف مقابل است.
در بهشت گمشده می خوانیم «اگر می گویم تا بدان حد، از آن روست که اندیشه و روح ما شکست ناخورده مانده است». اینجا با یک سوال روبه رو خواهیم بود. چرا شر یا شیطان به کل توسط خدا نابود نمی شود؟ بهشت گمشده از زبان همراه شیطان، بعل زبوب، جواب می دهد «از کجا معلوم که حریف قانع ما اندیشه و توانایی ما را به عمد به کمال خود بقای ننهاده باشد تا عذاب خویش را به حسد العی درک و عمل کنیم».
می توان به هارپی ها اشاره کرد که مستقیم از میتولوژی یونان آمده اند. زنان پرنده گون که دست به هرچه زنند فاسد می شود و از میان می رود و در پایان باید به توصیفی که پولمن از اصطلاح فرشته می کند اشاره کرد که دقیقا در بهشت گمشده هست؛ «جوهر اصلی آنان بسته در زنجیر مفاصل یا اعضا یا همچون گوشت و پوست سنگین آدمیان نیست. بلکه بس لطیف و ساده است... گاه منبسط است و گاه منقبض. گاه روشن و گاه تاریک.»

Monday, April 09, 2007

نمایشگاه کتاب

ظاهراً جنجالهای نمایشگاه به پایان رسیده و بالاخره آقایان قصد دارند نمایشگاه را یکپارچه در مصلی برگزار کنند. خوشحالیم که بالاخره دست از دوپاره کردن نمایشگاه برداشتند. کلاً پاره کردن کار خوبی نیست. می گویند سیستم تهویه ی مصلی بهتر از نمایشگاه بین المللی است که همین خودش جای خوشحالی دارد. بالاخره باید دلمان را به یک چیزی خوش کنیم. هنوز نمیدانم غرفه ی کتاب پنجره در کجا خواهد بود، اما به محض اطلاع خبر خواهم داد. فقط نگرانی من از این اسپارتی هاست که ممکن است سربرسند و از همه ی ناشران، مولفین ، مترجمین و کتابخوانها خورش قیمه درست کنند. البته ممکن است بعضی ها هم بدشان نیاید، چون بالاخره معضل هرساله ی نمایشگاه و کلاً کتاب برای همیشه حل خواهد شد.ف

Saturday, April 07, 2007

300

این روزها بحث در باره ی فیلم سیصد زیاد است و اکثراً هم به این فیلم حمله میشود. در سفر نوروزی فیلم را در سینما دیدم و به این نتیجه رسیدم که نکات مثبت فراوانی در این فیلم وجود دارد که به شرح زیر است

اطلاعات وراثتی: ما ایرانیها اول سیاه پوست بوده ایم اما به تدریج و با کمک لوازم آرایشی، احتمالاً ساویز، رنگ پوستمان کمی تغییر کرده است
میمونی که ایرانیها از نسل آن بوده اند خیلی بدترکیب بوده، اما میمونی که اسپارتی ها از او به وجود آمده اند ماشاالله به باشگاه بدنسازی میرفته
احتمالاً ایرانیها اصلاً از نسل میمون نبوده اند و داروین جون در این مورد اشتباه کرده بوده. ایرانی ها از نسل پشه بوده اند آن هم پشه کوره، چون حتی پشه را هم به این راحتی نمیشود کشت

دوم - اطلاعات تاریخی : در این فیلم هر لوکیشنی دیده میشود الا تنگه ی معروف ترموپیل که اصلاً جنگ در آنجا اتفاق افتاده (البته به جز مواردی انگشت شمار) و آن سیصد اسپارتی با زور بازو جلوی ایرانیهای پررو را میگیرند
خشایارشاه احتمالاً یه چیزیش میشده و امپراتوری ایران هم همین طور باسمه ای به وجود آمده بوده
اولین کوکتل مولوتف تاریخ را ایرانیها ابداع کردند
ایرانیها در آن دوره علاوه بر اسب و الاغ سوار فیل، کرگدن و خیلی موجودات و اشخاص دیگر میشده اند
رشوه در تاریخ ما ریشه ی هزاران ساله دارد

سوم - اطلاعات مربوط به مد و به قول امروزیها فشن : ایرانیها حتی قبل از حمله ی اعراب لباس عربی میپوشیده اند
جرج لوکاس لباسهای بعضی شخصیتهای فیلم جنگ ستارگان را از روی یونیفرم سربازان گارد جاویدان هخامنشی کپی کرده
خشایار شاه اولین مردنمایی بود که زیر ابرو برداشت و حتی ابروی خود را تتو کرد. در ضمن او اولین کسی بود که علاوه بر گوش بقیه ی صورتش را سوراخ کرد تا به آن زنجیر آویزان کند
خشایارشاه از بعضی جهات الگوی جناب هیو هفنر و لری فلینت بوده
ناخنهای خشایار شاه خیلی بلند بوده که همین نمایانگر بهداشتی نبودن اوست
او در برخی مسایل دیگر هم کاری به بهداشت نداشته (منظورم مسواک زدن و از این جور چیزهاست!) و

چهارم - نکاتی در باره ی اسپارتی ها : ملکه ی اسپارت شخص دست و دلبازی بوده
پادشاه اسپارت در برخی موارد اطلاعاتی خاص داشته که بعدها مورد توجه آقایان هفنر و فلینت قرار گرفت
با دیدن اندام و شکم متناسب اسپارتیها تصمیم گرفتم تنبلی را کنار بگذارم و فکری به حال هیکل قناس خود بکنم که همین یکی از نکات مثبت فیلم بود
مردم اسپارت در تهیه ی لباس زیاد پارچه حرام نمیکرده اند
این اسپارتیها مردمان شوخ طبعی بوده اند چون خیلی از تماشاگران فیلم که از اهالی اسکاندیناوی بودند با شنیدن دیالوگهای مردان اسپارتی که مثلاً قرار بود حماسی باشد، می خندیدند
ووووووو


همان طور که میبینید نکات مثبت و آموزنده ی فیلم زیاد است. اما بنده فعلاً همینها را به خاطر آوردم . اگر شما هم چیزی اضافه کنید استفاده میکنیم.ف

Sunday, March 11, 2007

سال نو در راه

بالاخره سال نو هم داره از راه میرسه. من که نفهمیدم امسال چطور گذشت، به خصوص این دو ماه آخر. همین جا سال نو را پیشاپیش به تمام دوستان عزیز تبریک میگم و به دلیل مسافرت کرکره ی این وبلاگ تا پایان تعطیلات نوروزی، یعنی تا نیمه ی فروردین، پایین میباشد! در سال جدید با مطالب جدید و با حداقل دو مطلب در هفته در خدمتتان خواهیم بود. نوروز بر همگی مبارک.ف

Saturday, March 03, 2007

پل شکسته


کتاب دیگری از فیلیپ پولمن نویسنده ی انگلیسی مجموعه ی نیروی اهریمنی اش با ترجمه ی من و طبق معمول به دست کتاب پنجره بیرون آمد. البته این کتاب فانتزی نیست. داستان دختر نوجوانی است که با پدرش در شهری ساحلی زندگی می کند، اما مسائلی پیش می آید که راز و رمزهای ناگفته ای را در زندگی آنها برملا می کند. کتابی است خواندنی. مترجم و ناشر قصد دارند آثار پولمن را به تدریج منتشر کنند. منتظر آثار دیگر از این نویسنده باشید.ف

Wednesday, February 21, 2007

دوباره هنک می تازد


جلد چهاردهم هنک هم منتشر شد. اسم این جلد پرونده ی میمون حقه باز است و باز هنک، دراور، پیت و بقیه ی اهالی مزرعه درگیر ماجرایی جدید میشوند. جلد پانزدهم هم ترجمه شده و احتمالاً در بهار منتشر خواهد شد. در ضمن هفته ی بعد کتاب دیگه ای هم بیرون میاد که اون

رو هم به موقعش اعلام میکنم.ف

Friday, February 16, 2007

گزارش همشهری آنلاین از جشن رونمایی کتاب نیروی اهریمنی اش

گزارش همشهري آنلاين از رونمايي سه گانه فليپ پولمن

مناسبت - همشهري‌آنلاين:جشن رونمايي كتاب نيروي اهريمني اش، نوشته فيليپ پولمن و با ترجمه فرزاد فربد، 25 بهمن با حضور مترجم، ناشر و جمعي از اهالي فرهنگ در موزه امام علي (ع) برگزار شد.
به گزارش همشهري آنلاين در ابتداي مراسم محمد يراقچي، مدير نشر كتاب پنجره، با اعلام اين مطلب كه ناشر ايراني بايد صبر ايوب و گنج قارون و عمر نوح داشته باشد تا بتواند كتابهاي مجموعه اي را انتشار دهد به تجربه اش درزمينه انتشار مجموعه پنج جلدي نيروي اهريمني اش اشاره كرد و گفت: اين كتاب با تلاشهاي طاقت سوزي به اين مرحله رسيده است و ما سعي كرده ايم كه تمامي ظرايف و دقايق كار را در اين اثر لحاظ كرده تا كتابي پاكيزه و روان را به خوانندگان تقديم كنيم .
وي همچنين از فريد الدين حداد عادل، مدير جشن رونمايي كتاب، و سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران كه به فكر اين كتاب و ناشران خصوصي بوده اند قدرداني كرددر ادامه فيلمي از انتشارات كتاب پنجره و فروشگاهش در ميدان پاليزي به نمايش درآمد و شهرام اشرف ابيانه ، فيلمنامه نويس به جايگاه رفت و درباره جايگاه و نيز اهميت اين اثر سخن گفت.
وي ضمن مقايسه بهشت گمشده جان ميلتون و مجموعه سه گانه جنگ ستارگان با اثر پولمن آن را در دسته ادبيات فانتزي قرار داد و گفت كه اين گونه ادبيات بايد رواج و رونق يابد.سپس فيلمي از فرزاد فربد به نمايش در آمد و درادامه با حضور چند تن از اهل فرهنگ ضمن رونمايي كتاب پنج جلدي « نيروي اهريمني اش» هديه اي از سوي مدير جشن رونمايي كتاب به مترجم اثر اعطا شد.
آخرين بخش برنامه سخنان فرزاد فربد بود . وي ضمن اشاره به انواع و نويسندگان شاخص ادببات فانتزي از تالكين( نويسنده ارباب حلقه ها) به عنوان قله اين ژانر ادبي ياد كرد و گفت: تمامي نويسندگاني كه پس از اين نويسنده صاحب سبك به ادبيات فانتزي پرداختند ، اذعان كرده اند كه تالكين كوه است و آنها قله هايي بسيار كوچك در دل اين كوه .
وي ضمن تبيين شخصيتهاي سه گانه پولمن گفت كه نويسنده «نيروي اهريمني اش» تلاش فراواني را صرف كرده و دراين راه البته توفيق هم به دست آورده است كه فلسفه را به شكلي ساده در لابلاي متن داستان به خوانندگان، به خصوص نوجوانان،آموزش دهد.
وي درپايان ابراز اميدواري كرد كه ژانر فانتزي درميان نويسندگانه ايراني نيزپا بگيرد واضافه كرد: ما در ادبيات كهن خودمان ،‌شاهنامه و نيزآثار فراواني داريم كه از جمله كتابهاي شاخص د رادبيات فانتزي به شمار مي روند ،‌اما متاسفانه تاكنون نويسنده اي يافت نشده است كه بتواند اين مفاهيم را به زبان امروزينش تبديل كند اي كاش زماني برسد كه برخي مترجمان از ديگر كشورها به ترجمه و برگردان رمانهاي ايراني با مضامين فانتزي بپردازند.
مجموعه سه گانه « نيروي اهريمني اش» در اصل در سه جلد نوشته شده است و در نسخه فارسي آن در پنج جلد ترجمه شده است . از اين كتاب ( بخش اول آن ) فيلمي هم با بازي نيكول كيدمن دردست ساخت است كه قرار است دسامبر 2007 در سينماهاي آمريكا و اروپا به نمايش درآيد.




گزارش خبرگزاری مهر از جشن رونمایی کتاب نیروی اهریمنی اش

در جشن رونمایی کتاب " نیروی اهریمنی اش " عنوان شد
داستان های فانتزی مشوق کودکان به مطالعه است
فرزاد فربد مترجم داستان های فانتزی معتقد است، وجود مایه های فانتزی فراوان در ادبیات کلاسیک ایرانی و گرایش روزافزون جوانان به خواندن کتاب های فانتزیک موجب رشد سریع این ژانر ادبی در آینده ای نزدیک خواهد شد.
بیست و ششمین جشن رونمایی کتاب سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران که به ترجمه سه گانه "نیروی اهریمنی اش" نوشته فیلیپ پولمن و ترجمه فرزاد فربد اختصاص داشت عصر دیروز با حضور تعدادی از نویسندگان، منتقدان و ناشران در موزه هنرهای دینی امام علی (ع) برگزار شد.
فریدالدین حدادعادل دبیر جشن های رونمایی کتاب در این نشست بیانیه هیات داوران بیست و ششمین دوره این جشن را قرائت کرد.
هیات داوران در این بیانیه کتاب فانتزیک "نیروی اهریمنی اش" را که جدیدترین نوع از این ژانر به شمار می رود، به لحاظ طرح مسائل پیچیده فکری در قالب داستانی جذاب در ردیف آثاری مانند هری پاتر و ارباب حلقه ها قرار داد و آن را در تشویق کودکان و نوجوانان به مطالعه ادبیات موثر دانست.
سپس محمد یداقچی مدیر انتشارات پنجره در سخنانی به بیان مشکلات انتشار کتاب های چند جلدی پرداخت و گفت: با توجه به اینکه یک کتاب تا مرحله چاپ از بیش از 30 بخش در تولید، نظارت و چاپ می گذرد، این امر برای یک کتاب پنج جلدی مانند نیروی اهریمنی اش بسیار طاقت فرساست و برای آن معادل 10 جلد کتاب نیروی انسانی و هزینه صرف شده است. در واقع باید گفت که این کارها به اصطلاح صبر ایوب، عمر نوح و گنج قارون می خواهد.
شهرام اشرف ابیانه، کارشناس سینما و فیلمنامه نویس نیز به پیشینه ادبیات فانتزی در جهان پرداخت و گفت: شاید در دهه 60 تنها کتاب فانتزی که در دسترس ما بود، " شیر و کمد جادویی اش" اثر سی اس لوئیس بود. اما به لطف اقبال نامنتظره ترجمه آثار مانند هری پاتر، ما شاهد ترجمه آثار دیگری از این ژانر از جمله کتاب های تالکین و پولمن بوده ایم.
او سپس به موضوع کتاب پرداخت و افزود: کتاب بازخوانی ساده ای از بهشت گمشده جان میلتون است. کلیت کتاب نیز درباره ساماندهی سپاه شر و قد علم کردن آن در مقابل سپاه خیر است. گویی این نیروی خیر است که از آسمان تبعید شده و در حال ساماندهی خود برای بیرون راندن نیروی شر از آسمان است. در واقع می توان کتاب را به سه گانه جنگ ستارگان لوکاس نیز شبیه دانست.
فرزاد فربد مترجم سه گانه پنج جلدی "نیروی اهریمنی اش" نیز در سخنانی ریشه ادبیات فانتزی را پس از عهد ویکتوریا و دهه 30 عنوان کرد و گفت: سی اس لوئیس و جی آر تالکین تحت تاثیر دوران ویکتوریایی شروع به نوشتن کتاب های فانتزی کردند. در مورد کتاب نیروهای اهریمنی اش باید گفت که مرز بین خیر و شر مشخص نیست. مضمون غالب داستان نیز ماجرای هبوط آدم از بهشت به زمین است. پولمن در این کتاب بر خلاف تالکین با دیدی مثبت به مفهوم بلوغ می نگرد و آن را مرحله جدیدی از زندگی آدم می داند.
این مترجم افزود: از کتاب هایی که پولمن از آنها الهام گرفته می توان بهشت گمشده میلتون، آثار ویلیام بلیک و نیز هاینریش فن کلاس را نام برد.
فربد مقایسه ارباب حلقه ها و هری پاتر را با "نیروی اهریمنی اش" قیاسی مع الفارغ دانست و گفت: کتاب بی نظیر ارباب حلقه ها دارای جغرافیا، تاریخ و زبان خاص خود است. اما کتاب پولمن همانطور که خودش گفته تنها ساختار فانتزی دارد و هدف اصلی آن ارائه پیام دیگری است. درباره قیاس آن با هری پاتر نیز باید گفت که جی کی رولینگ دنباله رو تالکین است، اما پولمن در این فضا نیست و اصولاً کوشیده مقلد نباشد.
وی در پایان با اشاره به وجود مایه های فانتزی در ادبیات کلاسیک ایران از جمله گیلگمش و رستم و اسفندیار و همچنین گرایش روزافزون جوانان به داستان های فانتزیک، ابراز امیدواری کرد که نویسندگان ایرانی در آینده ای نه چندان دور داستان های فانتزیک بنویسند تاجایی که این آثار به زبان های دیگر از جمله انگلیسی ترجمه شود.
به گزارش مهر، در پایان این مراسم، کتاب پنج جلدی نیروی اهریمنی اش رونمایی و شش سکه بهار آزادی به فرزاد فربد مترجم این اثر اهدا شد

جشن رونمایی کتاب نیروی اهریمنی اش


در انتهای مراسم فرزاد فربد، مترجم مجموعه ی نیروی اهریمنی اش، در باره ی ارتباطات اثر با مسائل علمی، فلسفی، اساطیری و ادبی سخنرانی کرد



کتاب رونمایی می شود

بخشی از حاضران در مراسم

فریدالدین حداد عادل، دبیر جشن رونمایی کتاب، از تاریخچه ی برگزاری مراسم و اتنخاب کتاب نیروی اهریمنی اش سخن می گوید

جشن رونمایی کتاب نیروی اهریمنی اش


کامران یراقچی، مدیر نشر کتاب پنجره، از دشواریهای کار و روند انتشار مجموعه ی نیروی اهریمنی اش می گوید

شهرام ابیانه، کارشناس سینمایی و فیلمنامه نویس، از ادبیات فانتزی و مقایسه ی نیروی اهریمنی اش با آثار دیگر می گوید

جشن رونمایی


جشن رونمایی کتاب نیروی اهریمنی اش روز چهارشنبه 25 بهمن در ساعت 4.15 با تاخیری 45 دقیقه ای به خاطر بارش باران و ترافیک سنگین در موزه ی امام علی در خیابان اسفندیار برگزار شد. برگزارکنندگان مراسم واقعاً زحمت کشیده بودند و مراسم در محیطی صمیمی و آرام برگزار شد. دوستان زیادی لطف کرده و آمده بودند تا به گرمی محفل بیفزایند. دوستان هنرمند، نویسنده و مترجم هم در جمع حاضر بودند که از جمله میتوان از ایرج کریمی (نویسنده، فیلمساز و منتقد سینمایی)، فروغ پوریاوری (مترجم)، عباس زاهدی (مدرس و مترجم) و پیمان قاسم خانی (طنزنویس) نام برد که با حضورشان باعث رونق بیشتر برنامه شدند. در این مراسم فریدالدین حدادعادل (دبیر جشن رونمایی کتاب)، کامران یراقچی (مدیر نشر پنجره)، شهرام ابیانه (کارشناس سینمایی و فیلمنامه نویس) و خود مترجم سخنانی ایراد کردند. برگزاری چنین مراسمی در شرایط دشوار کنونی واقعاً جای تشکر دارد چون باعث دلگرمی پدیدآورندگان کتاب میشود و شخصاً از صمیم قلب برای مسئولان جشن رونمایی که زحمت کشیدند و مراسم را به زیبایی ترتیب دادند تشکر میکنم. در ضمن کار کردن با دوستانم در کتاب پنجره با لذتی وصف ناپذیر همراه بوده، آنها که لااقل یکبار به کتابفروشی پنجره در میدان پالیزی آمده باشند منظورم را به خوبی درک میکنند. ما تاکنون با هم بیست کتاب منتشر کرده ایم و کتابهای دیگر هم در راهند. کارکردن در کنار دوستان کتاب پنجره ضیافتی بی انتهاست.ف

Wednesday, February 07, 2007

این هم از بهمن

بهمن هم به میانه ی راه رسید و بنده بالاخره بعد از مدتی طولانی فرصتی پیدا کردم تا نیمچه مطلبی بنویسم. این روزها هم کلی گرفتار کارهای مختلف بودم و هم کامپیوتر مبارک دچار سوءهاضمه شده بود. بنابراین دوستان از فرمایشات گهربار حقیر محروم بودند که خوشا به حالشان. اما در این ماه مبارک چه ها که نگذشت: یکی این که باعرض معذرت بنده متولد شدم، دیگر آنکه جشنواره ی فیلم فجر شروع شد و اهالی هالیوود ماست ها را کیسه کردند و رفتند دنبال کار دیگر. خبرهای آتی اینکه به زودی دو کتاب دیگر با ترجمه ی حقیر بیرون می آید ( جلد 15 هنک و کتاب پل شکسته نوشته ی فیلیپ پولمن) دوم اینکه در روز چهارشنبه 25 بهمن در ساعت سه و نیم بعد از ظهر در موزه ی امام علی در خیابان اسفندیار قرار است جشن رونمایی کتاب نیروی اهریمنی اش برگزار شود که در نتیجه من هم آنجا خواهم بود تا از دیدن دوستان بهره مند شوم (دیدن دوستان مایه ی تسلی خاطر اینجانب خواهد بود!). خدا به بقیه ی این ماه پرماجرا رحم کند.ف

Sunday, January 21, 2007

چه خوب که ما سوپرمن نیستیم

چند شب پیش فیلم بازگشت سوپرمن را تماشا میکردم که برای خود من بازگشتی به دوران کودکی بود که قهرمانهایمان همین سوپرمن و بتمن و اسپایدرمن و بقیه ی من ها بودند! از بین همه ی این قهرمانها سوپرمن با بقیه فرق داشت. مردی خوش قیافه و قوی هیکل که زور زیادی داشت، همه چیز رااز فاصله ی دور میشنید و میدید، به همه کمک میکرد، همه دوستش داشتندو ... آن زمان دوست داشتیم مثل او پرواز کنیم، کسی هویتمان را نداند،، نیروی خارق العاده داشته باشیم و الی آخر. حالا که درست فکر میکنی و از هیجانات کاذب فاصله گرفته ای می بینی چه خوب شد که سوپرمن نیستی. بیچاره وقت آزاد که ندارد، همه اش باید به مشکلات مردم رسیدگی کند، بعدش هم کو آدم قدرشناس؟ تازه حساب کنید شما سوپرمن باشید و بخواهید در شهری مثل تهران به مردم کمک کنید. همان روز اول جان از دماغ مبارک در می رود. دوم اینکه اگر در این هوای آلوده پرواز کنید روز دوم بر اثر استنشاق گازهای سمی روانه ی بیمارستان میشوید( البته لباستان را هم باید هر روز به خشکشویی ببرید یا بدهید آن را در تشت برایتان بشویند). سوم اینکه زندگی شخصی ندارید و دستتان هم هیج وقت به دختره نمیرسد، فقط دورادور برای هم قروقمیش میایید! در ضمن گیریم جناب آقای سوپرمن (یا به قول یکی از دوستان سوپرمند!) تشریف آورد تهران. چکار میخواهد بکند؟ کوپن فروشی؟ مسافرکشی؟ در بهترین شرایط میتواند باشگاه بدنسازی تاسیس کند. راستی به نظر شما اگر سوپرمن به تهران بیاید چه خواهد کرد؟

Wednesday, January 17, 2007

کیمیا خاتون

کیمیا خاتون عنوان رمانی است از خانم سعیده قدس که رابطه ی شمس تبریزی و مولانا را پس زمینه ی وقایع خود قرار داده. خود نویسنده در باره ی کتاب چنین می نویسد : " کیمیا خاتون دختر محمدشاه ایرانی و کراخاتون، زیباروی اکدشانی، که پس از مرگ شوهرش به عنوان همسر دوم به عقد و ازدواج محمد جلال الدین بلخی درآمده بود، پس از ازدواج مادرش ساکن حرم مولانا شد و داستان حیرت انگیز زندگی وی بالمال نگاهی نیز به بخشی از زندگی واقعی، خانوادگی و به عبارت دیگر بعد انسانی حیات مولانا دارد، یعنی آن بخش از زندگی او که همواره در سایه ی عظمت ابعاد روحانی، عرفانی و فراانسانی شخصیتش به محاق فراموشی سپرده شده. از همین روی است که هرچند این رمان تاریخی برداشتی خیال پردازانه از یک ماجرای واقعی میباشد، سعی بسیار رفته تا واقعی ترین تصویر خیالی ارائه گردد." البته وقتی به این بخش از زندگی مولانا در کتاب پله پله تاملاقات خدا نوشته ی دکتر زرین کوب مراجعه کردم متوجه وفاداری رمان خانم قدس به وقایع تاریخی شدم. اما اینجا نویسنده با استفاده از راوی اول شخص همدردی و همراهی خواننده را برمی انگیزد و تعبیری ملودراماتیکتر و زنانه تر به دست میدهد و هرچند در جاجای کتاب اشاراتی به تعابیر عرفانی شمس میشود و حتی در دو فصل روایت داستان را به او میسپارد تا شاید تعادل برقرار گردد، اما تصویری که پیشاپیش و در نهایت از او عرضه میشود چنان او را نزد خواننده منفور میکند که تصویر عرفانی او را (که شاید ساخته و پراخته ی جامعه ی مردسالار ایرانی است) به کل مخدوش میکند. شمس این کتاب پیرمردی هوسباز و خانمان برانداز و توجیه کننده است که به ماری افسونگر میماند تا به عارفی فرهیخته. داستان از سه زاویه نگرش مختلف سود میبرد که یکی دانای کل و دوتای دیگر سوم شخص (کیمیا خاتون و شمس) هستند. خانم قدس از دیدگاهی روانشناسانه استفاده میکند که باعث آشنایی زدایی با داستان آشنای مرید و مراد میشود و ما را با زاویه ی خاکی تر این ماجرا آشنا میکند. داستان تلخ است اما داستان بسیاری از زنان دیار ما تلخ بوده و متاسفانه هنوز هم هست. به هرحال نگاه انسانی به شخصیتهای افسانه ای و اسطوره ای خود دیدگاهی تازه به خواننده میدهد.ف

Saturday, January 13, 2007

ادامه ی فرمایشات جناب کاپیتان

این هم بخش دوم اظهار لطف به شیوه ی کاپیتان هادوک. البته هر کدوم از این بد و بیراهها در موقعیتی که گفته شده خیلی بانمکتر از آب در می آید.ف

cannibals! آدمخوارها
duck-billed platypus! پلاتی پوس منقار اردکی
jellied-eel! مارماهی منجمد
liquorice! شیرین بیان
ruffain! گردن کلفت
vermicellis! رشته فرنگی ها
lily-livered bandicoots! راهزنهای بزدل
hooligans! اوباش صفتها
pithecanthropuses! انسانهای میمونی
carpet-sellers! فرش فرشها
numbskulls! بی شعورها
troglodytes! غارنشینها
freshwater swab! اسفنج آب شیرین
anthropophagus! آدمخوارها
body-snatchers! جسددزدها
misguid missle! موشک اشتباهی
promaniac! آتش افروز
big-head! خود پسند
poltroons! بزدل

Tuesday, January 09, 2007

چنین گفت کاپیتان هادوک


ماجراهای تن تن و میلو یکی از سری کتابهای مورد علاقه ی خیلی از ما در دوران کودکی (و حتی بزرگسالی) بوده و هست. این مجموعه جذابیتهای زیادی دارد و البته حرف و حدیثهای زیادی هم پیرامون آن هست که اگر عمر و وقتی بود می خواهم کتابی در این باب ترجمه کنم. من شخصاً از کودکی عاشق شخصیت کاپیتان هادوک بودم. دریانورد بددهن و خوش قلبی که از کتاب خرچنگ پنجه طلایی وارد ماجرا میشود و علاقه ی خاصی به نوشیدن آب طالبی! دارد. یکی از بامزه ترین جنبه های شخصیت او ناسزاهای خاص و بامزه ی اوست که یادم هست در ترجمه ی فارسی اولین سری کتابها بسیار عالی و بانمک ترجمه شده بود. به هرحال الان این ترجمه ها را ندارم ولی به فهرستی از فحشهای کاپیتان هادوک دوست داشتنی دسترسی پیدا کردم و برای تغییر ذائقه و کمی خنده آنها را با معادل فارسی شان در اینجا می آورم. البته زبان اصلی کتاب فرانسه بوده و در واقع مترجم انگلیسی این کلمات را به عنوان معادل ناسزاهای فرانسوی به کار برده. بعضی از این فحشها از نظر زبانشناختی قابل بررسی و تحقیق هستند! پس این شما و این بخش اول فرهنگ فحش هادوک.ف

toffee-noses! از دماغ فیل افتاده ها
hydrocarbon! هیدروکربن
caterpillars! هزارپاها
centipede! سم دار فردانگشتی
moth-eaten marmot! موش خرمای بیدزده
pockmark! جای آبله
woodlice! شپش چوب
road-hogs! راننده های متجاوز
turncoats! نان به نرخ روز خورها
sea-gerkin! خیار دریایی
harlequin! لوده ی بدلباس
blackamoor! سیاه زنگی
vivisectionist! کالبدشکاف
bootlegger! قاچاقچی الکل
bagpiper! نوازنده ی نی انبان
fuzzy-wuzzy! سرباز سودانی
logarithm! لگاریتم
black-beetles! سوسکای سیاه
artichoke! کنگر فرنگی

و البته این فهرست ادامه خواهد داشت. شما هم اگر چیزی به یاد دارید بنویسید.ف

Saturday, January 06, 2007

مرثیه

مرثیه ای برای آشنایانی که در این پاییز و زمستان جان دادند. چه پاییز تلخی بود امسال، چرا که خیلی ها که میشناختم رفتند، البته هر فصلی برای هر کسی میتواند تلخ یا شیرین باشد اما من هیچ فصلی را به این تلخی به یاد ندارم.ف


غایب از نظر

نه گاو نرت باز میشناسد، نه انجیر بن
نه اسبان، نه مورچگان خانه ات
نه کودک بازت میشناسد، نه شب
چرا که تو دیگر مرده ای

نه صلب سنگ بازت میشناسد
نه اطلس سیاهی که در آن تجزیه میشوی
حتی خاطره ی خاموش تو نیز دیگر بازت نمیشناسد
چرا که تو دیگر مرده ای

پاییز خواهد آمد با لیسک ها
با خوشه های ابر و قله های درهمش
اما هیچ کس را سر آن نخواهد بود که در چشمان تو بنگرد
چرا که تو دیگر مرده ای

چرا که تو دیگر مرده ای
همچون تمامی مردگان زمین
همچون همه ی آن مردگان که فراموش میشوند
زیر پشته ای از آتشزنه های خاموش

هیچ کس بازت نمیشناسد، نه. اما من تو را میسرایم
برای بعدها میسرایم چهره ی تو را و لطف تو را
کمال پختگی معرفتت را
اشتهای تو را به مرگ و طعم دهان مرگ را
و اندوهی را که در ژرفای شادخویی تو بود

از: مرثیه ای برای ایگناسیو سانچز مخیاس
سروده ی فدریکو گارسیا لورکا
به روایت احمد شاملو

Tuesday, January 02, 2007

پایان خوش

سال 2006 پایان خوشی داشت. البته نباید از مرگ کسی شاد شد، ولی وقتی دو دیکتاتور(پینوشه و صدام) از کره ی خاکی محو میشوند جای بسی امیدواری است. صحنه ی اعدام صدام را که میدیدم خاطرات سالهای دور در ذهنم تداعی شد. آن روزها که در کرمانشاه بودیم و شهر هر روز بمباران و موشکباران میشد. روزی که در مدرسه بودیم و پالایشگاه کرمانشاه که روبروی مدرسه ی ما بود بمباران شد و همه ی بچه ها که در حیاط مدرسه روی زمین دراز کشیده بودند نزدیکی مرگ را حس کردند. آن روزهای سرد که در دامنه ی کوههای زاگرس سپری شد، چرا که شهر مدام بمباران میشد و مردم به کوهها پناه آورده بودند ...و حتی سالها بعد در دوران سربازی در کردستان که آتش بس برقرار شده بود ولی خطرات دیگری هنوز منطقه را تهدید میکرد. اتفاقاً ما در نزدیکی سردشت بودیم، شهری که در دوران جنگ بمباران شیمیایی شده بود. با این همه نمیدانم چرا با دیدن صحنه ی اعدام صدام و خبر مرگ او هیچ احساسی به من دست نداد. مثل شخصیت اول رمان بیگانه آلبرکامو شده بودم که در سردرگمی و بی احساسی خاصی گرفتار بود. شاید با گذشت این همه سال آن روزهای سخت به نظر مثل یک فیلم سینمایی یا کابوس می آید و بعضی وقتها با خود میگویی آیا واقعاً اتفاق افتاده است. و از تقدیر در عجب می مانی که چگونه جان سالم به در برده ای. به هر حال سال جدید شروع شده و باید به آینده نگاه کرد. امید همیشه بزرگترین انگیزه ی زندگی است.ف