Wednesday, May 23, 2007

سفرنامه گلپایگان: بخش آخر- تراژدی


در نزدیکی گلپایگان روستایی قرار گرفته که با گسترش برنامه های عمرانی و سدسازی در آینده ی نزدیک زیر آب خواهد رفت. از حالا روستا تقریباً خالی شده، چرا که جوانان در سودای کار به شهر رفته اند و جز پیرها کسی در روستا نمانده. کوچه ها
خلوت و دلمرده و خانه ها نیمه ویران و مخروبه است. معدود آدمهای به جا مانده در روستا به گورستان که در نقطه ای مرتفع و زیبا قرار دارد آمده اند تا با رفتگان خود دیدار کنند. اما همین گورستان هم مثل خود روستا، درختان سربه فلک کشیده و خاطرات مردم اش به زیر آب خواهد رفت. جوانان روستا اگر در آینده بخواهند به خاطرات قدیم رجوع کنند فقط می توانند از ذهن خود کمک بگیرند یا به کنار سد بروند و به آبهای آرام آن چشم بدوزند.ف

2 comments:

Anonymous said...

hi. keep writing ostaad. great to read things like this.

:)

Anonymous said...

چه فرقی است میان زندگی بدون روح و شور دل با مردن در هیاهو و آشفتگی؟!هیجکدام خاطره ای را بجا نمیگذارد!!اهمیتی ندارد؟؟ دارد؟!!شاید بهتر باشد که سکوت تحمیلی را به ناچار قبول کرد !!که ظاهرا گریزی نیست جز تسلیم

نگار