Saturday, May 26, 2007

انتشار جلد جدید هنک در امریکا


جلد 49 ماجراهای هنک سگ گاوچران در امریکا منتشر شد. در یکی ازآخرین تماسهایی که با آقای جان آر اریکسن، نویسنده ی کتاب داشتم ایشان گفتند که امسال مصادف با بیست و پنجمین سال انتشار کتابهای هنک است و دو جلد چهل و نه و پنجاه در این سال منتشر خواهد شد. از آنجا که آن بیچاره ها وزارت ارشاد ندارند کتابها را هر وقت دوست داشته باشند چاپ و منتشر می کنند، واقعاً که! خلاصه در حال حاضر جلد پانزدهم هنکهای ما با عنوان پرونده ی گربه گمشده در ارشاد منتظر مجوز است و با توجه به اینکه کلاً گربه مثل سگ حیوان نجسی نیست امیدواریم لطف آقایان شامل حالش بشود و به زودی جواز انتشار بگیرد. ناز سبیل هر چی گربه س.ف

Thursday, May 24, 2007

نمایش فیلم قطب نمای طلایی در جشنواره ی کن


فیلم قطب نمای طلایی که قسمت اول سه گانه ی نیروی اهریمنی اش است در جشنواره ی کن به نمایش در آمد. این اولین نمایش عمومی فیلم است و به گزارش نشریه ی یواس ای تودی قرار است آنونس فیلم از تاریخ 25 مارس در سینماهایی که قسمت سوم فیلم دزدان دریایی کاراییب را نمایش می دهند پخش شود. در ضمن اولین پوستر فیلم هم همین است که در تصویر می بینید. قسمت اول سه گانه در واقع سپیده ی شمالی نام دارد که در امریکا با نام قطب نمای طلایی منتشر شده و حالا هالیوود برای قسمت اول فیلم هم نام نسخه ی امریکایی را برگزیده است فیلم قرار است در ماه دسامبر بر پرده ی سینماها برود و نشریات سینمایی آن را یکی از قیلمهای موفق سال پیش بینی کرده اند. فیلیپ پولمن نویسنده ی کتاب از روند ساخت فیلم خیلی راضی است و ظاهراً باید انتظار فیلم خوبی را داشته باشیم.ف

Wednesday, May 23, 2007

سفرنامه گلپایگان: بخش آخر- تراژدی


در نزدیکی گلپایگان روستایی قرار گرفته که با گسترش برنامه های عمرانی و سدسازی در آینده ی نزدیک زیر آب خواهد رفت. از حالا روستا تقریباً خالی شده، چرا که جوانان در سودای کار به شهر رفته اند و جز پیرها کسی در روستا نمانده. کوچه ها
خلوت و دلمرده و خانه ها نیمه ویران و مخروبه است. معدود آدمهای به جا مانده در روستا به گورستان که در نقطه ای مرتفع و زیبا قرار دارد آمده اند تا با رفتگان خود دیدار کنند. اما همین گورستان هم مثل خود روستا، درختان سربه فلک کشیده و خاطرات مردم اش به زیر آب خواهد رفت. جوانان روستا اگر در آینده بخواهند به خاطرات قدیم رجوع کنند فقط می توانند از ذهن خود کمک بگیرند یا به کنار سد بروند و به آبهای آرام آن چشم بدوزند.ف

Tuesday, May 22, 2007

سفرنامه گلپایگان: بخش سوم- چهارمحال و بختیاری سرزمین خیالی تالکین


در چهارمحال و بختیاری که حرکت می کنی دشت ها، کوهها و ابرهای زیبایی را می بینی که یادآور توصیفات تالکین ،پدر ادبیات فانتزی، از سرزمین خیالی خود، سرزمین میانه، است. انگار تالکین به این سرزمین سفر کرده و همه جای آن را به چشم دیده است. اینجاست که می فهمی این توصیفات چقدر به طبیعت نزدیک است. در حوالی شهرستان کوهرنگ کوههای سفید، برف گرفته و سر به فلک کشیده ای را می بینی که با دیدن شان نفس ات بند می آید و به یاد کوههای مه گرفته در رمان هابیت و ارباب حلقه ها می افتی. کوهی را می بینی که انگار همان کوه تنهای رمانهای تالکین است - همین کوهی که در عکس دیده می شود. بعد می گویی همین حالاست که اژدها از دل کوه بیرون بیاید و همه را خاکستر کند، یا سپاه لرد سارون از راه برسد و همه را به اسیری ببرد. اما اینجا چهارمحال و بختیاری است و جز رود و دشت و کوه و زیبایی هیچ چیز دیگری دیده نمی شود.ف

Saturday, May 19, 2007

سفرنامه گلپایگان: بخش دوم- دشت لاله ها


گلستانکوه در دامنه ی کوههای زاگرس جزو معدود مناطقی است که در آن لاله های واژگون می رویدو دامنه ی کوه را بسیار دیدنی و رمانتیک می کند. اینجاست که به قدرت و زایایی طبیعت ایمان می آوری و در برابر آن احساس کوچکی می کنی. این گلهای سربه زیر انگار آدم را به فروتنی و تواضع فرا می خوانند و رو به خاک دارند که منشا حیات و هستی ، و در نهایت منزل ابدی همه ی موجودات زنده است و این چرخه ی آمدن و رفتن به خاک مدام در جریان است. وقتی دستت را زیر این گل می گیری چند قطره آب می چکد که می گویند اشک گل است، چه شاعرانه! راستی این گلهای سر به زیر، زیبا و گریان شما را به یاد چه می اندازد؟ف

Friday, May 18, 2007

سفرنامه گلپایگان: بخش اول- خرس وخر


سفر همیشه دیدگاهی جدید به انسان میدهد و متوجه می شوی نباید زیاد خود را در قالب محدودت اسیر کنی. آدمهای شهرها و کشورهای مختلف را می بینی و به شباهت ها و تفاوتهایشان پی می بری، به دغدغه ها و علایقشان، به ترسها و امیدهایشان. می فهمی این دنیا بزرگتر از آن است که در ذهن حقیر تو بگنجد و اصلاً می فهمی چقدر حقیر هستی. برای همین من بعد از هر سفر به نوعی پالایش روحی می رسم که تا مدتی شور و امید را در دلم زنده نگه می دارد. در نیمه ی اردیبهشت سفری به بخشهایی از استان اصفهان که قبلاً ندیده بودم، گلپایگان و خوانسار، و بخشهایی از استان چهارمحال و بختیاری داشتم. طبیعت این مناطق به واقع خیره کننده است و مردمان مهربانش حس حسرت را در دل ما ساکنان تهران که با نامهربانان رودررو هستیم زنده می کنند. انگار مهمترین خصیصه ی تهران همین نامهربان کردن آدم هاست. در شهر گلپایگان برج کجی هست که شباهت زیادی با برج معروف پیزا دارد، اما خیلی ها از وجود آن بی خبرند، یکی اش خود من قبل از این سفر. با رفتن به ارگ زیبای گوگد به قرن ها پیش بر می گردی و خودت را در دنیای سلسله ها و پادشاهان قدیم می بینی. وقتی با مردم خونگرم منطقه حرف می زنی حس می کنی سالهاست همدیگر را می شناسید و حرف ها گل می اندازد. شهر گلپایگان بیشتر به خاطر محصولات لبنی و کبابش معروف است ، و البته خرهایش که نمی دانم به چه مناسبت مشهور شده اند. و شهر کناری اش خوانسار که بین دو کوه و در یک دره واقع شده به خاطر آب و هوای خنک و دلچسب و سرسبزی و پرآبی اش، و البته خرس هایش که شاید قاتل عسل های خوشمزه ی آن شهر هستند. البته ما نه در گلپایگان خری دیدیم و نه در خوانسار خرسی. شاید این خر و خرس بیشتر حالتی سمبلیک و حماسی (!) داشته باشند. به یاد شعری از یکی از دوستان شوخ افتادم که می گفت: خرس خونسار و خر گلپایگان هر دو جانسوزند، اما این کجا و آن کجا.ف

Monday, May 07, 2007

نمایشگاه کتاب

پنجشنبه بیستم اردیبهشت بین ساعات 16 تا 20 در نمایشگاه کتاب در غرفه ی انتشارات کتاب پنجره در خدمت دوستان خواهم بود. تا بعد.ف