Friday, December 29, 2006

جدیدترین عکسهای فیلم





اینها جدیدترین عکسهای فیلم قطب نمای طلایی (قسمت اول سه گانه ی نیروی اهریمنی اش) هستند. البته عنوان کتاب اصلی سپیده شمالی است، منتها کتاب در امریکا با عنوان قطب نمای طلایی چاپ شد و در نتیجه فیلم هم همین عنوان را دارد. همان طور که قبلاً هم نوشته بودم بازیگران اصلی فیلم (که در تصاویر هم میبینید) نیکول کیدمن در نقش خانم کولتر، دنیل کریگ در نقش لرد عزریل، و داکوتا بلو ریچاردز در نقش لایرا هستند. فیلم در دسامبر 2007 اکران خواهد شد.ف

Thursday, December 28, 2006

و اینک آخرین جلد


بالاخره آخرین جلد مجموعه ی پنج جلدی نیروی اهریمنی اش بعد از کش و قوسهای فراوان منتشر شد و خیال تمام دوستانی که با پیگیری روز به روز بچه های کتاب پنجره را عاصی کرده بودند راحت شد! حالا دوستان میتونند کتاب را کامل بخونند تا از عاقبت کار نیروهای خیر و شر باخبر بشن. ترجمه ی این مجموعه ی پنج جلدی پانزده ماه طول کشید. اولین جلد اون در اردیبهشت سال هشتادوچهار و آخرین جلد هم حالا در دیماه هشتادوپنج منتشر شد. کتاب فعلاً در کتابفروشی پنجره واقع در سهروردی شمالی، میدان پالیزی عرضه میشه و به زودی پخش سراسری هم خواهد شد. در ضمن به زودی کتاب دیگه ای از فیلیپ پولمن با همین ترجمه و همین ناشر بیرون میاد به نام: پل شکسته. امیدوارم دوستداران پولمن از این کتاب هم که البته فانتزی نیست لذت ببرن. به محض بیرون اومدن اون کتاب خبرش رو در همین وبلاگ اعلام خواهم کرد.ف

Tuesday, December 26, 2006

ماجرای نیمروز


ویل کین کلانتر شهر هادلی ویل ازدواج میکند و در روز ازدواج میخواهد با همسرش شهر را ترک کند و زندگی آرامی را شروع کند، ولی در همان روز باخبر میشود که فرد شروری که چند سال پیش به جرم قتل دستگیر کرده آزاد شده و ساعت دوازده با قطار به شهر میرسد تا با سه دستیارش قصد جان او را بکنند. حال او باید در شهر بماند تا از شهر و شرافت خود دفاع کند. ولی هیچ کدام از اهالی حاضر نمیشوند به او کمک کنند، چون این کار را خودکشی میدانند. پس کلانتر مستاصل به انتظار ساعت 12 می نشیند تا به تنهایی با اشرار رو به رو شود. دیدن این فیلم هنوز مو را بر بدن سیخ میکند و بازی گری کوپر بزرگ واقعاً به یاد ماندنی و هر لحظه اش به راستی دیدنی است تا تماشاگر با تمام وجود حس تنهایی این مرد تنهامانده را درک کند. فیلم محصول 1952 و کارگردان آن فرد زینه مان است. گریس کلی که هنوز با پرنس موناکو ازدواج نکرده بوده نقش همسر صلحجوی کلانتر را بازی میکند. فیلم به نوعی تقابل با وسترنهای سنتی مثل جویندگان جان فورد تلقی میشود و به نوعی کنایی به ظهور مک کارتیسم در امریکا اشاره میکند، آن زمان که افرادی در هالیوود به بهانه ی فعالیتهای ضدامریکایی مجازات شدند اما بقیه سکوت اختیار کردند. موسیقی فیلم بسیار شنیدنی و متناسب با فضای کار است. فیلم چندین جایزه ی اسکار و گلدن کلوب (جایزه ی منتقدان) را برد که در آن سال گری کوپر هر دو جایزه را از آن خود کرد ( در همان سال مارلون براندو برای فیلم زنده باد زاپاتا کاندید بود). دیدن این فیلم ضیافتی به یادماندنی است.ف

Friday, December 22, 2006

شب یلدا

دیشب شب یلدا بود، شب هندوانه و انار و آجیل و شیرینی و خلاصه هر چیزی که بشود آن را خورد. ما ایرانیها هم دلمان به همین یلدا و نوروز خوش است، چهارشنبه سوری که بیشتر شبیه آزمایشات هسته ای کره شمالی شده تا جشن ملی! جالب این که ایرانیان باستان شب یلدا را به خاطر این که بلندترین شب سال است و در نتیجه تاریکترین 24 ساعت سال به حساب می آید بدشگون می دانسته اند و اعتقاد داشته اند شب اهریمن است. نکته ی جالبی است، نه؟ بعضی وقتها آدم تعجب میکند که سنتها چقدر ممکن است عوض شوند. به هرحال این آقای اهریمن انگار بد کسی هم نیست، چون در شبش خیلی به مردم خوش میگذرد و در کنار هم هستند. این هم بهانه ای است برای با هم بودن.ف

Tuesday, December 19, 2006

خانه ی احمقها


در یک آسایشگاه روانی در مرز چچن، تعدادی بیمار هر یک با مسائل خود روزها را میگذرانند تا اینکه جنگ روسیه و مبارزان چچن بالا میگیرد، دکتر و پرستارها بیمارستان را ترک میکنند و کمی بعد جنگجویان چچن وارد آسایشگاه میشوند و ... فیلم به زیبایی تضاد و در عین حال تشابهات آدمها را نشان میدهد، آدمهایی که مذهب یا ملیت باعث جنگ و برادرکشی بین آنها میشود ولی آنجا که به قلب خود رجوع میکنند هیچ فرقی نمی بینند. شخصیت اصلی داستان دختر جوانی به نام یانا است که شیفته ی برایان آدامز، خواننده ی معروف پاپ، است و مدام در رویاهای خود او را میبیند و هرجا شرایط سخت میشود برایان برای او میخواند تا مشکلات آسان جلوه کند. بازیهای فیلم عالی است و میتوان تیپهای فکری مختلف را در میان جماعت آشفته حال فیلم تشخیص داد. طبق معمول توضیح زیادی در مورد داستان فیلم نمیدهم تا اگر خواستید آن را ببینید شیرینی اش از بین نرود. فیلم محصول 2003 کشور روسیه و کارگردان آن آندره کونچالفسکی است.ف

Friday, December 15, 2006

پای چپ من


فیلم در باره ی هنرمند ایرلندی، کریستی براون، است که با معلولیتی مادرزاد متولد میشود و تنها قادر به حرکت دادن پای چپ خودش است. فیلم ماجرای زندگی دشوار او و موفقیتهایی است که علیرغم نقص جسمی به دست می آورد. فیلم که اولین اثر جیم شریدان کارگردان ایرلندی است بر خلاف آثار مشابه که تصویری رقت انگیز از افراد معلول ارائه میدهند، کریستی براون را انسانی مانند بقیه ی آدمها با نقاط قوت و ضعف نشان میدهد و به دام ملودرام و اشک و آه نمی افتد. بازی دنیل دی لوییس (که برایش جایزه اسکار را به ارمغان آورد) شگفت انگیز است. به نظر من دنیل دی لوییس همیشه شگفت انگیز است. فیلم محصول 1989 است و بر اساس خودزندگی نامه ی براون ساخته شده. آدم با دیدن چنین افرادی که با دست بیرحم تقدیر مبارزه میکنند و علیرغم ضعفی که دارند به موفقیت میرسند واقعاً لذت میبرد.ف

Wednesday, December 13, 2006

یک عصر دل انگیز

یه عصر دل انگیز چطور میتونه باشه؟ با چه کسی میتونه دل انگیزتز بشه؟ مثلاً با استنلی کوبریک، تا راجع به سینما باهاش حرف بزنی و از وسواسش در فیلمسازی و نورپردازی با شمع و صد بار گرفتن یک صحنه و ... حرف بزنی یا با بیلی وایلدر، تا علاوه بر سینما از شوخ طبعیش هم لذت ببری (حیف که هر دوشون مرحوم شده ن). یا مثلاً با استیون کینگ که زهره ترکت کنه و از گذروندن شب باهاش پشیمون بشی؟ شاید هم با همینگوی، تا راجع به شکار و پرواز و ماجرا و فیدل و زنها و اسپانیا برات حرف بزنه. با مارادونا هم بد نمیگذره، چون اطلاعاتی در باره ی با دست گل زدن و آسپرین و کافئین و غیره به دست میاری. شاید هم با کاپیتان هادوک، تا چند تا فحش آبدار برای روز مبادا یاد بگیری و در ضمن با هم کمی آب طالبی بخورین! البته اگه لورکا زنده بود میتونست از عشق و ماه و مرگ و زندگی بگه (مگه لورکا مرده؟). میتونی با خیلی از موسیقیدانها باشی و فقط چشمها رو ببندی و از صدای سازشون لذت ببری (اون طفلکیا از چی تو لذت ببرن؟). آخ که اگه میشد یه روز عصر رو با مارکز، یوسا یا بورخس سرکنم. شاید هم با حافظ و عبید زاکانی و سعدی و فردوسی. ولی نه، ممکن بود دعوا بشه. راستی شما دوست دارین یه عصر رو چطوری و با کی بگذرونین؟ف

Sunday, December 10, 2006

داشتن و نداشتن


این فیلم هاوارد هاکس که محصول 1944 است بنا به دلایل زیادی هنوز شدیداً دیدنی است! یکی این که داستان از رمان ارنست همینگوی اقتباس شده و یکی از نویسندگان فیلمنامه اش ویلیام فاکنر نازنین است. فیلم که دو سال بعد از کازابلانکا ساخته شده شباهتهای زیادی با این فیلم دارد اما زن دیگری به داستان اضافه شده و شخصیت زن اول آن بسیار قوی تر از کار درآمده - شخصاً حضور لورن باکال را خیلی دوست دارم. او با آن نگاه سرد و نافذ و صدای خشدار یکی از جذابترین، خشن ترین و قوی ترین زنان تاریخ سینماست. در زمان ساخت فیلم او تنها نوزده سال داشته. دوستداران همفری بوگارت هم از دیدن دوباره ی او لذت خواهند برد. این دو بازیگر که بعدها با هم ازدواج کردند در فیلم دیگر هاوارد هاکس، خواب بزرگ، که اقتباسی است از رمان معروف ریموند چندلر، باز در کنار هم بازی کردند. حتماً میدانید که ناصر تقوایی هم بر اساس رمان داشتن و نداشتن اثر همینگوی فیلم ناخدا خورشید را ساخت - این فیلم را خیلی دوست دارم، با آن بازیهای دیدنی سعید پورصمیمی و داریوش ارجمند. ف

Thursday, December 07, 2006

خبری نیست

این روزها انگار خبری نیست. شاید هم برای من که سخت مشغول ترجمه کتاب جدیدی هستم خبر دیگه ای نیست. البته اسم این کتاب قراره مسکوت بمونه ولی از اونجا که به زودی ترجمه ش تموم میشه اسمش هم اعلام خواهد شد! فقط بگم که یک کتاب سینماییه. توی شهر هم که نمیشه زیاد رفت، هوا طبق معمول آلوده س و بهتره توی خونه بمونیم - این از هم از اون حرفهاست! البته این توی خونه موندن مزایای دیگه ای هم داره مثل خوندن کتابهای خوندنی و دیدن فیلمهای دیدنی. پس ای آلودگی دق کن و بمیر زیرا ما در خانه خواهیم ماند و به کوری چشم تو به فعالیتهای فرهنگی خواهیم پرداخت....ف

Monday, December 04, 2006

مرشد و مارگریتا


یکی از کتابهایی که هرگز پس از خواندن از یادت نمی رود رمان مرشد و مارگریتا نوشته ی میخاییل بولگاکف نویسنده ی روس است. بولگاکف دوازده سال آخر عمرش را صرف نوشتن این اثر بزرگ کرد و در زمان استالین که خفقان بر قشر روشنفکر فشار می آورد این اثر چندلایه و عظیم را خلق کرد. اثری که متاسفانه بیست و پنج سال پس از مرگ نویسنده اجازه ی چاپ پیدا کرد. ساختار رمان به راستی حیرت انگیز است و از سه داستان موازی تشکیل شده که در یکی شرح سفر شیطان به مسکو، در دیگری سرنوشت پونتیوس پیلاطس و ماجرای تصلیب مسیح و در سومی داستان عشق مرشد و مارگریتا به تصویر کشیده میشود. در نهایت این داستانهای موازی در هم تنیده میشوند. وقایع در دو شهر اورشلیم و مسکو اتفاق می افتد و نویسنده با قلمی توانا اثری خلق کرده که هم طنزآمیز است، هم نقاد و هم عاشقانه. شخصیت پردازی کتاب بسیار قوی است و از مارگریتای عاشق گرفته تا مرشد سرخورده، که به نوعی خود نویسنده است، تا شخصیت کاریزماتیک شیطان و همدستانش که وجه طنزآلود اثر را هم قوی تر میکنند همه و همه در تقویت داستان نقشی مهم دارند. وجه تلخ ماجرا این است که بدانیم بولگاکف خود با سختی و مرارت زندگی می گذراند و حتی نتوانست چاپ شدن این اثر بزرگ را که عصاره ی عمرش بود ببیند و حتی در سال 1930 نسخه ی اولیه ی کتاب را زیر فشارهای روانی و اجتماعی آتش زد و کمی بعد دوباره نگارش مجدد آن را از سر گرفت. شخصیت مرشد خود اوست و مارگریتا زنی است که به او عشق و انگیزه ی دوباره داد و تاآخر عمر به عنوان همسر در کنارش ماند. مرشد و مارگریتا در ایران هم ترجمه شده و در حال حاضر چاپ ششم آن در بازار موجود است.ف

Saturday, December 02, 2006

یک، دو، سه


چند وقت پیش مطلبی در باره ی بیلی وایلدر نوشتم و این که حتی آثار ضعیفش هم از بعضی آثار نسبتآ قوی امروزی قویتر هستند. یک نمونه اش فیلم یک، دو، سه است که داستانش در دوران جنگ سرد و در آلمان اتفاق می افتد. هنوز دیوار معروف برلین ساخته نشده و سیاست بر همه چیز سایه افکنده. آدمهای فیلم از امریکایی، روس و آلمانی خصوصیات و نقطه ضعفهای مشترکی را به نمایش میگذارند تا شاهد شباهتهای این حیوان دوپا با گرایشهای مختلف باشیم. فیلم علیرغم ضعفهایی که دارد فیلمنامه ای طبق معمول بامزه دارد که به خوبی نمایانگر اوضاع سالهای جنگ سرد است. شوخیهای فیلم با دنیای سرمایه داری و کمونیسم تا حدی نیست که کسل کننده بشود یا حالت بیانیه ی سیاسی پیدا کند، بلکه در همان قالب شوخی باقی میماند. در ضمن دیدن جیمز کاگنی در هر شرایط دلچسب است، به خصوص در این فیلم که بار اصلی را بر دوش دارد. فیلم محصول 1961 است.ف

Thursday, November 30, 2006

زمستان رمانتیک تهرون

آه که زمستان در تهران چه زیباست! برف میاد، بارون میاد، آب از جویها سرازیر میشه، خیس میشیم، کثیف میشیم، تاکسی گیر نمیاد، ترافیک، ماشینا که رد میشن بهت آب می پاشن، دل و روده ی هر چی جوی آبه میزنه بیرون، بارون اسیدی میریزه روی سر کچلت تا همون چهار تا شوید رو هم ساقط کنه، آه چه رمانتیکی زمستون جون! همه با هم مهربونتر میشن و به هم کلمات محبت آمیزتر (.....) میگن! قربون صدقه ی فک و فامیلای هم میرن ( از نوع پالپ فیکشنی!) هوا هم که پاک پاکه. رومئو و ژولیت جون میتونن توی بالکن خونه ی ژولیت قلیون چاق کنن و تست کنکور بزنن. و ... اگه چیزی رو جا انداختم لطفاً شما بگین.ف

Wednesday, November 29, 2006

ثبت است بر جریده ی عالم دوام شان

روزهای اخیر دو چهره ی هنرمند به پایان عمر فیزیکی خود رسیدند، هرچند با خلاقیتهای خود همیشه زنده هستند. در ایران بابک بیات و خارج از ایران رابرت آلتمن. معتقدم کلمات در بیان بعضی احساسات قاصرند، به خصوص در تسلیت گفتن شخصاً ناتوان هستم. اما بیایید با شنیدن و دیدن آثار این دو هنرمند همیشه به یادشان باشیم چون با آثارشان به جاودانگی رسیده اند. در اول اکتبر مطلبی در باره ی فیلم برشهای کوتاه ساخته ی آلتمن نوشته بودم و حالا بهترین کار را دیدن دوباره ی آن فیلم میدانم. فیلمی که یکی از بهترین ویژگیهایش به تصویر کشیدن برشهایی عادی از زندگی آدمهایی عادی است.ف

Tuesday, November 28, 2006

آخرین خبر

خوشبختانه جلد پنجم - و آخر- کتاب نیروی اهریمنی اش هم از ارشاد مجوز گرفت و دوستان می تونند کتاب را تا 3-4 هفته ی دیگر بخونند و دیگه خیالشون راحت بشه. به خصوص که جلد چهارم در جای حساسی تمام میشد و انتظار برای بقیه ی ماجرا خیلی اعصاب خردکن میشد. امیدوارم پل شکسته کتاب دیگه ی پولمن هم که در ارشاد منتظر مجوزه جواب بگیره و بیرون بیاد.ف

Monday, November 27, 2006

a question ... to practise your English!

What do you most strive in your life: accomplishment, security, love, power, excitement, knowledge, or something else?

Friday, November 24, 2006

شعر

احساسات لطیف از هر آنچه در او زندگی است می گریزد
شب سرد و لطیف و پر از فرشته هاست که بر زندگان می کوبند
کارگاه ها همه روشن اند و صدای ناقوس به گوش نمی رسد
عاقبت در کنار هم هستیم، هرچند از هم جدا

از روحانی اثر جان اشبری
ترجمه: ف.ف

Wednesday, November 22, 2006

و بالاخره جلد چهارم منتشر شد


بالاخره بعد از ماهها انتظار جلد چهارم مجموعه ی نیروی اهریمنی اش چاپ و منتشر شد. مژده اینکه جلد پنجم هم امیدواریم تا یک ماه دیگه چاپ بشه، پس طرفداران کتاب این دفعه زیاد منتظر نمی مونن و میتونن جلد آخر رو زودتر بخونن. کسانی که کتاب رو دنبال کردن میدونن که جلد چهارم حدود هشت ماه در انتظار مجوز بود. فعلاً کتاب در کتابفروشی پنجره و تا هفته ی بعد در تمام کتابفروشیها موجود خواهد بود.ف

Tuesday, November 21, 2006

ترجمه ی یک شعر

حتماً نوشته های خانم سوری احمدلو را روی این وبلاگ خوانده اید. جدیدترین نوشته ی ایشان روی این وبلاگ در باره ی سالمرگ آقای آتشی بود که چه زیبا بود. خلاصه ایشان که دستی در شعر و کلاً نوشتن دارند و سینما را هم خوب می بینند و میشناسند با نوشته هایشان باعث غنای این وبلاگ میشوند. یکی از کارهای جدید ایشان ترجمه ای است زیبا از شعری از والت ویتمن که در زیر آمده. خودتان بخوانید و لذت ببرید.ف



WHEN I HEARD THE LEARN'D ASTRONOMER
by: Walt Whitman (1819-1892)
WHEN I heard the learn'd astronomer,
When the proofs, the figures, were ranged in columns before me,
When I was shown the charts and diagrams, to add, divide, and measure them,
When I sitting heard the astronomer where he lectured with much applause in the lecture-room,
How soon unaccountable I became tired and sick,
Till rising and gliding out I wander'd off by myself,
In the mystical moist night-air, and from time to time,
Look'd up in perfect silence at the stars.



آن هنگام که آوای عالمانه ی اختر شناس را شنیدم

وقتی آیات ونشانه های اختران در ستونی مقابلم به صف شدند
آن هنگام که نگاره ها ونمودار ها کم وزیاد شده نشانم داده شدند
نشسته بودم گوش می سپاردم به خطابه های اختر شناس
در اتاقی ودر انبوه کف زدنها وتشویق ها
چقدر زود به ملالی غیر قابل وصف دچار شدم
تا جایی که از خودم بیرون زدم
از خودم بیرون زدم
ودر هوای نمناک و راز آلود شب
حیران و متعجب ، لحظه به لحظه
به سکوت عمیق اختران چشم سپاردم

Monday, November 20, 2006

ارلاندو


زمان مفهوم ندارد. مکان مفهوم ندارد. جنسیت مفهوم ندارد. ویرجینیا وولف در رمان ارلاندو مرز زمان و جنسیت را برداشته تا شخصیت اصلی داستان تا نیمه مرد و سپس مرد باشد، تا اول عاشق شود و سپس عاشقش شوند، تا در یک شب به جای گذر یک روز قرنی بگذرد. وولف در ساختار رمان کلاسیک کم سنت شکنی نکرده اما این کار او بسیار به داستان کمک میکند تا شاهد یکی از دینامیکترین شخصیتهای رمان معاصر باشیم. ارلاندو البته از نظر تکنیک به پای برخی دیگر از آثار او نمیرسد ولی ایده ای که نویسنده در داستان به کار گرفته بس جذاب است. شاید بهتر باشد قبل از همسفر شدن با ویرجینیا وولف بر خیزابها و تا پای فانوس دریایی و دیدار خانم دالووی اثری سبکتر چون ارلاندو را خواند.ف

Saturday, November 18, 2006

رگتایم


عدالت و عدالت خواهی همیشه در نهاد بشر بوده و آدم همیشه در جست و جوی عدل است. فیلم رگتایم ساخته ی میلوش فورمن را می دیدم که مضامین اصلی اش تبعیض، عشق، عدالت خواهی و پیروزی تباهی بر سپیدی است(اتفاقی که در زندکی واقعی زیاد رخ میدهد). فیلم که بر اساس رمانی از یی.ال دکتروف ساخته شده البته انسجام و قدرت سه فیلم دیگر فورمن (آمادئوس، پرواز بر فراز آشیانه ی فاخته، مردم علیه لری فلینت) را ندارد که شاید دلیل اصلی آن ضعف فیلمنامه و مبهم ماندن برخی ارتباطات و شخصیتهای داستان است. از آثار دکتروف رمان دیگرش بیلی بتگیت هم اقتباس سینمایی شده که در آن فیلم داستین هافمن و نیکول کیدمن بازی دارند. رگتایم ژانری در موسیقی امریکا در دو دهه ی اول قرن بیستم است که در واقع پدر جاز محسوب میشود. البته فیلم رگتایم هر ضعفی هم که داشته باشد رگه هایی از نبوغ میلوش فورمن را به نمایش می گذارد و دیدن جیمز کاگنی در نقش رییس پلیس بسیار تماشایی و موسیقی متن فیلم هم بسیار شنیدنی است. هر دو رمان رگتایم و بیلی بتگیت به فارسی ترجمه شده اند.ف

Friday, November 17, 2006

نکاتی چند در باره ی کتاب

کتاب اخلاقی یا غیراخلاقی وجود ندارد. کتاب یا خوب نوشته شده یا بد
اسکار وایلد


اثر کلاسیک: کتابی که مردم از آن تعریف میکنند و آن را نمی خوانند
مارک تواین


هیچ وقت به کسی کتاب قرض نده، چون هرگز آن را پس نخواهد داد. تنها کتابهایی که در کتابخانه ی من پیدا میشود همان کتابهایی است که دیگران به من قرض داده اند
آناتول فرانس

Tuesday, November 14, 2006

نقدی بر مجموعه ی نیروی اهریمنی اش


در آستانه ی چاپ جلدهای چهارم و پنجم مجموعه ی نیروی اهریمنی اش نقدی را که در اردیبهشت ماه راجع به این کتاب در خبرگزاری مهر چاپ شد با هم مرور می کنیم.ف


با انتشار رمان " نیروی اهریمنی اش "
نمونه کاملی از رمانهای فانتزی مدرن منتشر شد
دو کتاب از رمان سه گانه " نیروی اهریمنی اش " نوشته فیلیپ پولمن با ترجمه فرزاد فربد ، اثری در گونه ادبیات فانتزی و خیال در اختیار علاقه مندان قرار گرفت .
به گزارش خبرنگار فرهنگ و ادب مهر، دو جلد از رمان سه گانه و پرفروش فیلیپ پولمن - نویسنده انگلیسی - با عناوین " سپیده شمال " و " خنجر ظریف " اخیرا با ترجمه فرزاد فربد منتشر شده و جلد سوم آن نیز در دو کتاب به زودی روانه بازار نشر می شود .

" نیروی اهریمنی اش " ماجرایی خیالی و سیال میان عالم واقع و دنیاهای مجازی و تخیلی را روایت می کند که به لحاظ سبک و گونه داستانی در زمره آثاری چون هری پاتر و ارباب حلقه ها به شمار می رود .

قصه، ماجرای دختری نوجوان به نام لایرا است که در یکی از کالج های آکسفورد انگلیس زندگی می کند. او به واسطه اتفاقاتی به بخشی از گذشته اش پی می برد و وارد جهان های تازه می شود ...




شیوه روایی و نیز مضمون اثر ارتباطی تنگاتنگ و پنهان با کمدی الهی دانته و بهشت گمشده جان میلتون دارد . داستان به سیاق ماجراهای افسانه ای آمیخته با ظواهر امروزی، مملو از تصاویر و نواهایی است که از لابلای سطور به گوش می رسد.

کوشش مترجم در برگرداندن جزئیات و استفاده از اصطلاحات و الفاظی که به دور از پیچیدگی، گویا و توصیفگر حالات و اتفاقات هستند، باعث شده تا هر گونه احساس ملال، پرگویی و یا اطناب از جریان روایت محو شود و خواننده را به دنبال حوادث پی در پی و سفرهای مداوم آدم ها همراه سازد.

" نیروی اهریمنی اش " را می توان از آن قسم رمان هایی دانست که خوانندگان نوجوان و جوانی را که در داستان و ادبیات هم شیفته هیجان و غرق شدن در اوهام و جهان های خیالی هستند، کاملا اقناع می کند.

لحن رمان با وجود آن که از سوی نویسنده ای مرد نوشته شده، به گونه ای متعادل - زنانه و مردانه - به پیش می رود و همین ویژگی است که هر طیف خواننده ای را از قضاوت و پیش داوری در مورد جانبداری یا کوتاهی احتمالی نویسنده در گزینش مخاطبان خود بازمی دارد.

اصولا چنین داستان هایی با انتخاب شخصیت هایی که صفات کلی و عام شمول را دارا بوده و از دغدغه ها و شعارهای سطحی روز پرهیز می کنند، بیش از هر عنصر دیگری ، بر قصه گویی ، رازوارگی و خیال پردازی اتکا می کنند و بدیهی است چنین گرایشی ، نقد محتوایی و زبانی اثر را نیز به چارچوب ها، خط کشی ها و معیارهایی غیرکلاسیک وابسته می سازد.

روابط علت و معلولی، سیر خطی روایت، اعمال و رفتارهای پیش بینی ناپذیر شخصیت ها، نشستن آداب و خصائلی کلی بر روان آدم ها، قهرمان سازی و رودررویی نیروهای خیر و شر، سفرهای آنی به دورترین نقاط و سفرهایی دشوار و صعبناک به نزدیک ترین موقعیت ها، وجود عنصر اتفاق(تصادف)، جزئیات گویی و توصیف گرایی و پرهیز از نکات روان کاوانه و جامعه شناختی از جمله مولفه های این گونه داستان ها به شمار می رود.

از دیگر عناصر رمان های موسوم به تخیلی و افسانه ای امروزین، می توان به توصیف مکان هایی نظیر باغ های افسانه ای، عمارت های قدیمی و مرموز، دره های عمیق و قلعه های دودآلود و مه گرفته، جادوگران و جن ها و حیوانات درنده، انسان های شجاع و آدم های هراسان، عاقلان و نادان ها، چهره های خبیث و افراد فرشته صفت و ... که در کنار یا مقابل یکدیگر، زمینه های پیدایی قصه های فرعی و لایه های تودرتوی داستانی را فراهم می آورند، اشاره کرد.

رمان سه گانه " نیروی اهریمنی اش " (برنده جایزه کتاب سال بریتانیا) که به دلیل حجم صفحات قرار است در پنج مجلد ارائه شود، هم اینک با ترجمه فرزاد فربد تا پایان جلد دوم (خنجر ظریف) از سوی نشر کتاب پنجره منتشر شده و در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است .

Saturday, November 11, 2006

مارکز در ایران؟


در اخبار خواندم که گویا قراره گابریل گارسیا مارکز نازنین به ایران سفر کنه و ظاهراً قراره این سفر در اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت 86 انجام بشه. بالاخره دیدن مارکز حتی در این سن و سال و شرایط جسمانی غنیمته. او خالق آثار جاودانه ای است که هر کدام ما را به مکاشفه ای برده اند و با هر یک روزها زندگی کرده ایم. به امید طول عمر و دیدار تمام آن کسانی که اثری ماندگار خلق میکنند. راستی بهمن فرزانه مترجم توانای مارکز هم این روزها در ایرانه.ف

Friday, November 10, 2006

گارد سیویل

بر گرده ی اسبانی سیاه می نشینند
که نعل هایشان نیز سیاه است
لکه های مرکب و موم
بر طول شنل هاشان می درخشد
اگر نمی گریند برای آن است
که به جای مفز سرب در جمجمه دارند
و روحی از چرم برقی
از جاده های خاکی فرا می رسند
گروهی خمیده پشتند و شبانه
که بر گذرگاه خویش سکوت ظلمانی صمغ را می زایانند و
وحشت ریگ روان را

از ترانه ی گارد سیویل اسپانیا
فدریکو گارسیا لورکا
ترجمه: احمد شاملو

Tuesday, November 07, 2006

Besieged


عنوان این فیلم را در محاصره یا گرفتار ترجمه کرده اند که به نظرم دومی بهتر است. داستان زن پناهنده ی سیاهپوستی که همسرش دربند است و ... فیلم تم غالب اکثر آثار برناردو برتولوچی را که تاثیر سیاست بر زندگی افراد است در بردارد، اما این بار از صراحت معمول فیلمساز در نشان دادن صحنه های آنچنانی خبری نیست و با اثری رمانتیک اما واقع گرایانه روبرو هستیم که آسمانی و افلاطونی از کار درآمده - حال آنکه عشق در بسیاری از آثار او زمینی تر است. تا آنجا که میدانم لطیف ترین فیلم برتولوچی است. بازی تندی نیوتن در نقش اصلی عالی است. فیلم مثل شخصیت اصلی خود کم حرف است و بیشتر تصاویر راوی قضایا هستند که در این رابطه فیلمبرداری زیبا، موسیقی مناسب و بازیهای درونی بازیگران اهمیت خاصی دارد. محصول 1998.ف

Sunday, November 05, 2006

هملت و کاخ اش


اولین بار نسخه ی سینمایی هملت ساخته ی گریگوری کوزینتسف را در سینما عصرجدید دیدم. یادم هست در صحنه هایی از فیلم دچار حس خفگی شده بودم و نفسم در نمی آمد. فضای فیلم و دیالوگها مرا گرفته بود و این حالت را در هر چهار باری که فیلم را در سینما دیدم تجربه کردم. نمایشنامه ی شکسپیر را بارها خوانده ام و هر بار مثل بار قبل لذت برده ام. کلاً هملت را بیشتر از بقیه ی آثارش دوست دارم - البته در کنار شاهکار دیگرش مکبث. و اولین بار که به کاخ هملت در شهر هلسینیور یا همان السینور در دانمارک قدم گذاشتم همان حس خفقان باز سراغم آمد. در کاخ که قدم می زنی صحنه های فیلم در نظرت می آید و می بینی آن کاخ چقدر به اصل شبیه است - یا شاید هم تو می خواهی آن را شبیه ببینی. در کناره های قصر که مشرف به دریاست به یاد دیدار هملت با روح پدرش می افتی، در اتاق خواب شاه به یاد گفت و گوی گرترود با کلادیوس، در اتاقی دیگرکه پرده ای بلند دارد می گویی: همین جا بود که هملت با شمشیر پولونیوس را کشت تا اولین قدم را در راه ویرانی محبوبش افیلیا بردارد. و در پای پله ها به یاد حرفهای جذاب و پرایهام او با افیلیا می افتی. ار از اطرافیان می شنوی که کاخ هملت نازنین شبها ماوای جوانان مست و عربده کش دانمارکی و سوئدی شده . البته آن مست ها روی در و دیوار یادگاری نکنده اند! پادشاهی دانمارک با هفتصد سال سابقه قدیمی ترین پادشاهی اروپاست اما شاید ماندگارترین شخصیت تاریخی آنها در اذهان مردم دنیا همین پرنس هملت باشد که به لطف شکسپیر کبیر زندگی اش طوری دراماتیزه شده که به نظر میرسد از همتای واقعی خود بسیار جذابتر است. در جایی از نمایشنامه ی او هملت خطاب به یار صمیمی اش هوراشیو
می گوید

قیصر بزرگ مرد و به خاک مبدل شد
و شاید گل او سوراخی را مسدود کرده باشد
تا راه باد منحرف شود
دریغا! آن خاکی که
جهان و جهانیان را از خود مرعوب کرده بود
اینک وصله ی دیواری شده است
تا سد راه زمستان باشد

سپس به یاد این رباعی خیام می افتی که

این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست
در بند رخ و زلف نگاری بوده ست
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده ست

(شعر از ترجمه ی مسعود فرزاد است)

Wednesday, November 01, 2006

جلد سیزدهم هنک منتشر شد


بالاخره جلد سیزدهم هنکی هم منتشر شد و طرفداران این سگ نازنین رو ، که یکیش خودم باشم!، از نگرانی درآورد. این بار والاس لاشخور بددهن و بداخلاق بلایی سرش میاد و ماجراهای خنده داری رو باعث میشه. امیدوارم از خوندن این کتاب هنک هم لذت ببرین.ف

Saturday, October 28, 2006

کتابی دیدنی

کتاب دومین جایزه سالانه عکاسی مطبوعاتی کاوه گلستان عکسهای برگزیده ای را در خود دارد که هر کدام به اندازه ی یک فیلم سینمایی با مخاطب حرف میزنند. سوژه ها متنوع هستند و خیلی از آنها در باره ی ایران و به خصوص تهران امروز هستند. معمولاً کتابها خواندنی هستند، اما این کتاب با عکسهای بسیار هوشمندانه اش به معنای واقعی کلمه دیدنی است. البته عکسها را میتوان در سایت رسمی این جایزه هم دید.ف
www.golestanaward.com

Tuesday, October 24, 2006

مژده!!؟

بالاخره بعد از ماهها جلد چهارم کتاب نیروی اهریمنی اش از وزارت ارشاد مجوز چاپ گرفت. کتاب در آبانماه چاپ خواهد شد. امیدوارم جلد پنجم هم به زودی مجوز بگیره و این مجموعه ی پنج جلدی به طور کامل در اختیار خوانندگان عزیز قرار بگیره. به محض اینکه خبر جدیدی برسه حتماً شما رو در جریان خواهم گذاشت.ف

Friday, October 20, 2006

گفت و گو با بیلی وایلدر


شخصاً بیلی وایلدر را یکی از بزرگترین کارگردانها و فیلمنامه نویسهای تاریخ سینما میدانم و از تمام آثارش لذت میبرم، حتی آنها که به نظر خیلیها ضعیف هستند از بسیاری از آثار سینمایی امروز به مراتب قوی ترند. چند سال قبل دوستان عزیزم در کتاب پنجره کتابی را چاپ کردند که به نظرم خواندنش برای هر اهل سینمایی واجب و ضروری است. کتاب گفت و گو با بیلی وایلدر حاصل گفت و گوی کمرون کرو فیلمساز و فیلمنامه نویس خوش فکر امروز و سازنده ی آثاری چون تقریباً مشهور ، آسمان وانیلی ، جری مگوایر و الیزابت تاون با بیلی وایلدر اسطوره ی فیمسازی دهه های بسیار پیش است، کتابی که در آن میتوان تاریخ سینما را مرور کرد و در جای جای آن از شوخ طبعی های استاد لذت برد. ترجمه ی کتاب را خانم گلی امامی انجام داده اند که نیازی به معرفی ندارند. ناشر در چاپ کتاب که عکسهای زیادی هم دارد سلیقه ی زیادی به خرج داده و حاصل کار کتابی زیبا و خواندنی است که یک کتاب مقدس سینمایی است.ف

Wednesday, October 18, 2006

جدیدترین عکسها از پشت صحنه ی فیلم نیروی اهریمنی اش




عکسهایی که ملاحظه می کنید آخرین عکسهای فیلم قطب نمای طلایی است که اولین قسمت سه گانه ی نیروی اهریمنی اش را تشکیل می دهد. همان طور که میدانید قطب نمای طلایی عنوان نسخه ی امریکایی است و ما عنوان سپیده ی شمالی را که عنوان نسخه ی انگلیسی است و از نظر فیلیپ پولمن قابل قبول تر است برای ترجمه ی فارسی انتخاب کردیم.ف

Monday, October 16, 2006

بچه ی رزمری


فیلم بچه ی رزمری ساخته ی رومن پولانسکی و محصول سال 1967 است. این فیلم یکی از آثار کلاسیک سینمای وحشت تلقی میشود و نقشهای اصلی آن را میا فارو و جان کاساویتس بر عهده دارند. داستان فیلم در باره ی رزمری وودهاوس زنی جوان و ساده است که به همراه شوهرش گای که بازیگری تازه کار است به آپارتمانی در نیویورک نقل مکان میکنند. در مدت اقامتشان در خانه جدید اتفاقاتی می افتد که حرفی از آنها نمیزنم چون نمیخواهم لذت دیدن فیلم را برای کسانی که آن را ندیده اند زایل کنم. به نظر من تمام صحنه هایی که رزمری در رویا و کابوس میبیند به واقع اتفاق می افتد ولی به خاطر ماهیت فرد متجاوز که همان شیطان باشد به شکل کابوس و خیال نمود پیدا میکند. مضمون اصلی داستان آیرا لوین پیروزی شر بر خیر است ، مضمونی که در کتاب دیگرش پسران برزیل که از قضا آن هم فیلم شده - به کارگردانی فرانکلین ج.شافنر و با بازی گریگوری پک و لارنس الیویر - هم مورد استفاده قرار گرفته است. موسیقی روی تیتراژ کریستف کومه دا عالی و به یادماندنی است و پولانسکی کارگردان فیلم بدون توسل به صحنه های خشن و هولناک و تنها با خلق فضایی مالیخولیایی حس ترس را به تماشاگر القا میکند - کاری که در بسیاری آثار دیگرش به خصوص دو فیلم انزجار و مستاجر هم به خوبی انجام داده و به واقع میتوان او را در خلق چنین فضایی استاد دانست! داستان از شخصیتهایی دینامیک بهره میبرد، به خصوص شخصیت رزمری که از زنی جوان و پرشور به موجودی آشفته تبدیل میشود. بازیهای فیلم عالی است و دو بازیگر اصلی نمایشی دیدنی دارند. از نکات خواندنی در مورد فیلم:ف
نقش بازیگر مرد فیلم اول به بازیگرانی چون رابرت ردفورد، برت رینولدز، وارن بیتی و جک نیکلسن پیشنهاد شده بود که هر یک به دلیلی نپذیرفتند. نقش رزمری هم در ابتدا به جین فاندا و تیوزدی ولد پیشنهاد شد که آنها هم از بازی در این نقش طفره رفتند
ساختمانی که در فیلم خانه ی رزمری و همسرش است همان ساختمان معروف داکوتا است که بعدها خانه ی جان لنون خواننده ی معروف شد و دوازده سال بعد از اکران فیلم بچه ی رزمری او در جلوی همان ساختمان به قتل رسید
یک سال بعد از ساخته شدن فیلم شارون تیت همسر پولانسکی و چند تن از دوستانش در خانه ی خود به دست پیروان چارلز منسون به طرز فجیعی به قتل رسیدند. برخی شکنجه و قتل او را با صحنه های گردهم آیی و مراسم آیینی شیطان پرستان در فیلم مقایسه میکنند.ف

Tuesday, October 10, 2006

حافظ ناشنیده پند


کتاب بالا اثر نسبتاً جدیدی از طنزپرداز معاصر ایرج پزشکزاد است که شخصیتهای اصلی آن حافظ شیرین سخن، عبید زاکانی و شخصیتهای آن دوران هستند و وقایع آن در دوران امیر مبارز تقدس مآب رخ می دهد. شخصیت حافظ در این کتاب به جای آنکه پیری زاهدمآب و اخمالو باشد جوانی است شوخ و خندان که اهل حال است و تفرج! دیگر شخصیت کتاب که به نظرم برجسته تر و جذابتر از حافظ از کار درآمده مولانا عبید زاکانی است که اینجانب شخصاً ارادت خاصی به او دارد و او را از بزرگترین شخصیتهای رک تاریخ ایران میداند. کشوری که مردمانش همیشه به پرده پوشی و در لفافه سخن گفتن معروف بوده اند. با خواندن کتاب به احاطه ی پزشکزاد به ادبیات کلاسیک فارسی پی بردم و واقعاً او را که همیشه دوست داشتم این بار ستودم. البته طنز کتاب و شخصیتهای آن در مواردی یادآور بزرگترین اثر او دایی جان ناپلئون است رابطه ی عبید و حافظ یادآور اسدالله میرزا و سعید است. اما من عبید این کتاب را خیلی دوست دارم، همان طور که خود عبید را دوست دارم. خواندن این کتاب تجربه ای شیرین است.ف

Sunday, October 08, 2006

حکایت

شخصی خانه به کرایه گرفته بود. چوبهای سقف بسیار صدا میکرد. به خداوند خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد. پاسخ داد که چوبهای سقف ذکر خداوند میکنند. گفت نیکست اما می ترسم این ذکر منجر به سجده شود.ف

عبید زاکانی

Saturday, October 07, 2006

به یاد عمران صلاحی

آهای شما چند تن که گوشه ای خزیده اید
در گوش هم می پچپچید و به من گوشه می زنید
می ترسم نانی که می خورید گیر کند در گلویتان
شما که وانمود می کنید کاری می کنید
و کاری نمی کنید جز نکردن کار

برگرفته از نمایشنامه ی مجلس قربانی سنمار نوشته ی استاد بهرام بیضایی

Tuesday, October 03, 2006

دیالوگهای ناب



در عالم ادبیات گاه به دیالوگهایی برمی خوریم که همیشه به یاد می مانند. از این دست دیالوگها کم نیست و به عنوان مثال می توان به صحبتهای زوربا و ارباب در زوربای یونانی، سزار و همسرش در نمایشنامه ی ژولیوس سزار، حرفهایی که در بخش پایانی داستانمردگان جیمز جویس رد و بدل می شود، و دهها و بلکه صدها مورد دیگر اشاره کرد. اما یکی از زیباترین تقابلهای ادبیات و شاید تاریخ برخورد مسیح و پیلاطس حاکم رومی است که علیرغم میل باطنی و با علم به بی گناهی مسیح فرمان به صلیب کشیدن او را به اصرار بزرگان بنی اسراییل صادر می کند و سپس دستان خود میشوید تا دست از این گناه شسته باشد. حرف بر سر به دار کردن بیگناه است و قبول داشتن تباهی، ولی به آن تن دادن. این تقابل در آثار ادبی زیادی به تصویر کشیده میشود. نمونه ی اصلی آن در انجیل به روایت متی و نمونه های ادبی معاصر آن در دو کتاب مرشد و مارگریتا نوشته ی میخاییل بولگاکف و دیگری آخرین وسوسه نوشته ی نیکوس کازانتزاکیس. گفت و گوی مردی که به نادرستی تصمیمی که بر گرده اش گذاشته شده آگاه است و مردی که خوش مرگ را پذیرفته. خواندنی است. راستی شما چه نمونه ای از این دیالوگها یا برخوردهای ناب را در خاطر دارید؟

Sunday, October 01, 2006

آخرین خبر از هنکی جون


خدمت دوستداران عزیز کتابهای هنک عرض کنم که بالاخره جلد سیزدهم هنک با نام پرونده ی لاشخور مصدوم در شب کریسمس مجوز چاپ گرفته و به زودی چاپ و منتشر خواهد شد. از کتابهای دیگر هنوز خبری نیست، ولی به محض این که خبری بشود حتماً شما را هم در جریان خواهم گذاشت. ف

برش های کوتاه


یکی از فیلمهایی که اخیراً دیدم و البته فیلم جدیدی نیست ولی مدتها به دنبالش بودم، فیلم برشهای کوتاه (short cuts) ساخته ی رابرت آلتمن بود. این فیلم سه ساعته به روابط آدمهایی می پردازد که همه ساکن لس آنجلس هستند و هر یک با مسایلی درگیرند. داستان فیلم بر اساس داستانهای کوتاهی از نویسنده ی بزرگ امریکایی ریموند کارور نوشته شده و البته فیلمنامه نویس داستانهای کارور را که جداجدا بودند به نوعی که دلزدگی ایجاد نمیکند در هم تنیده. البته اگر دنبال فیلمی سرگرم کننده می گردید این فیلم به هیچ وجه توصیه نمیشود، ولی اگر فیلمی با پشتوانه ی ادبی قوی، بازیهای عالی و کارگردانی عالیتر می خواهید شک نکنید! فیلم از بازیگران متعدد و سرشناسی سود برده ، که معمولاً یکی از مشخصه های آثار آلتمن است، و این بازیگران به خوبی در نقش خود جا افتاده و عالی بازی می کنند. کسانی که با آثار ریموند کارور آشنایی دارند می دانند که او در به تصویر کشیدن آدمهای دوران معاصر مهارتی عجیب دارد، در داستانهای کوتاه او اتفاق خاصی ،از دید سنتی، نمی افتد ، اما همین داستانها آدم را با خود می برد. یکی از آثار مهم کارور که در ایران هم چاپ شده کتاب کلیسای جامع است که با ترجمه ی خوب فرزانه طاهری و توسط نشر نیلوفر به چاپ رسیده و اتفاقاً خیلی از ماجراهای همین فیلم برگرفته از این کتاب است. فیلم محصول سال 1993 است و تیم رابینز، اندی مکداول، رابرت داونی جونیور، جولین مور، مادلین استو، فرانسیس مک درومند، کریس پن و ... در آن بازی می کنند.ف

Monday, September 18, 2006

ترجمه ای عالی از رمانی فوق العاده


بهمن فرزانه را همه به خاطر ترجمه ی خواندنی و به یادماندنی اش از رمان صد سال تنهایی مارکز میشناسند. حالا بعد از سالها که او دیگر با مارکز کاری نداشت و بیشتر آثار نویسندگان ایتالیایی مثل آلبادسس پدس و گراتزیا دلددا را ترجمه میکرد، جالا ترجمه ی جدیدی از یکی دیگر از رمانهای جاودانه ی مارکز عشق در زمان وبا را عرضه کرده. این رمان قبلاً چند بار و عموماً با عنوان عشق سالهای وبا چاپ شده بود، اما این کجا و آنها کجا! خودم یکی از آن ترجمه ها را سالها پیش خوانده بودم، ولی چند روز پیش که داشتم آن ترجمه را با شاهکار بهمن فرزانه مقایسه می کردم به نتایج جالبی رسیدم. به هر حال کمتر شده بود با دوباره خواندن یک کتاب این قدر لذت ببرم. حالا نمیدانم از چیست ، افسون ماندگار مارکز و عشق نافرجام فلورنتینو و فرمینا یا جادوی ترجمه ی فرزانه.ف

Thursday, September 07, 2006

آخرین اخبار از هنک و نویسنده اش


در آخرین تماسی که با آقای جان اریکسن نویسنده ی کتابهای هنک داشتم خبردار شدم که طفلکی از روی اسب افتاده و دنده هاش شکسته. اما خبرهای خوبی هم داشت یکی اینکه هنک 48 بیرون اومده و سال آینده قراره بیست و پنجمین سال تولد هنک رو جشن بگیرن که در اون سال جلد 50 کتاب هم بیرون میاد. ما هم یک کتاب در دست کار داریم و یکی رو هم تا هفته ی آینده تموم میکنم تا دو کتاب هنکی آماده ی چاپ داشته باشیم پس به زودی (البته با توجه به زمان رسیدگی ارشاد) جلدهای 13 و 14 هنک هم در ایران بیرون میان. سری کتابای هنک تا حالا به زبانهای اسپانیولی، فارسی و اخیراً دانمارکی ترجمه شده اند.ف

Sunday, September 03, 2006

باز هم نوستالژی


در نوشته ی قبلی از نوستالژی یا همان یاد و حسرت گذشته گفتیم و دوستان هم چه خوش نوشتند. این حس شکلهای مختلفی دارد، مثلاً بعضی وقتها شنیدن ترانه ای، رسیدن بویی به مشام، دیدن چهره یا منظره ای یا خوردن غذایی این حس را به وجود می آورد. یکی از چیزهایی که این حس را در من به وجود می آورد و مرا با خود به دنیای معصومانه ی کودکی می برد بویی است که در بقالی های قدیم می آمد و هنوز در بعضی خواربارفروشیها به مشام میرسد، ترکیبی از بوی لبنیات به خصوص پنیر، صابون و خوردنیها و خواربار موجود در مغازه. این بو هنوز مرا به دوران کودکی می برد. البته بعضی وقتها بهتر است به گذشته نقب نزنیم ، مثلاً فیلم یا کتابی را که در خردسالی دیده یا خوانده ایم دیگر نبینیم یا نخوانیم و بگذاریم خاطره ی شیرینش در ذهنمان باقی بماند. چون با گذشت ایام آدمها عوض میشوند و سلیقه شان هم تغییر میکند، پس ممکن است همان عشقهای کودکی پس از بازخوانی یا بازبینی در نظرمان ابلهانه جلوه کند. در همین سفر اخیر سری به دبستان دوران کودکی زدیم. برادرم گفت: همیشه فکر میکردم حیاط این مدرسه چقدر بزرگ است اما حالا میبینم چه کوچک بوده! یعنی حتی ابعاد با گذر زمان از دید ما تغییر میکنند، چون مثلاً بزرگ میشویم. راستی چه صدا، بو ، مزه یا ... شما را به گذشته می برد؟

Wednesday, August 30, 2006

سفر به دل نوستالژی


با برادرم که پس از 16 سال به ایران آمده سفری به زادگاهمان کرمانشاه کردیم، شهری که بهترین روزهای عمرمان را در آن گذرانده بودیم و شیرین ترین خاطراتمان با نامش عجین بود. ولی افسوس که باید بعضی وقتها از نقب زدن به گذشته پرهیز کرد و با همان خاطرات خوب دلخوش بود. در این سفر دو روزه فقط آه بود و افسوس برای روزهای خوش گذشته و شهری که دیگر آن شهر سابق نیست. نمیدانم این نوستالژی لعنتی کی میخواهد دست از سر کچل ما بردارد؟ تازه به در و دیوار فرسوده ی خانه ی قدیم که نگاه میکنی گذشت عمر و زمان را میبینی و دلت برای خودت هم میسوزد. اما این سفر غمبار یک نکته ی کمدی- سینمایی هم داشت که شنیدنش خالی از لطف نیست. در این سفر دو روزه در هتلی اقامت داشتیم که خیلی شبیه هتل اورلوک در فیلم "درخشش" بود و هر لحظه منتظر بودیم جناب جک نیکلسن با آن تبر معروف بیرون بیاید و حقمان را کف دستمان بگذارد. اما به هر حال قسر دررفتیم و حالا باز در خدمت شما هستیم.ف

Tuesday, August 22, 2006

آخرین خبر از فیلم نیروی اهریمنی اش


بالاخره بازیگران فیلم انتخاب شدند و گویا قرار است دنیل کریگ (جیمز باند جدید سینما) نقش لرد عزریل را بازی کند. بقیه ی بازیگران نیکول کیدمن در نقش خانم کولتر، اوا گرین در نقش سرافینا پکالا، کلر هیگینز در نقش ماما کاستا، آدام گادلی (صدای پنتالایمون) و یان مک شین (صدای یورک بیرنیسون) هستند. کارگردان فیلم کریس وایز است که 2003 برای فیلم "در باره ی یک پسر" نامزد اسکار بود. داکوتا بلو ریچاردز بازیگر دوازده ساله و تازه کار قرار است نقش لایرا (شخصیت محوری داستان) را بازی کند. فیلم از چهار سپتامبر کلید می خورد و قرار است در دسامبر 2007 اکران شود.ف

Thursday, August 17, 2006

صدای دلنشین گیتار


نشر موسیقی بانگ سی دی جدیدی را روانه ی بازار کرده که بسیار شنیدنی است. این کار آثار دامینیک میلر است که با خوانندگانی چون استینگ، آلخاندرو لرنر و پلاسیدو دومینگوی شهیر نواخته. آثاری لطیف و دوست داشتنی برای این روزهای گرم تابستان.ف

Monday, August 14, 2006

قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به زآن که طفیل خوان ناکس بودن
با نان جوین خویش حقا که به است
کالوده به پالوده ی هر خس بودن
خیام

Friday, August 04, 2006

پارسیان و من


خواندن سه گانه ی پارسیان و من تجربه ی خوشایندی است. یکی به این دلیل که می بینی نویسنده ای جوان داستانهای کهن پارسی را که قبلاً در قالب شعر موجود بوده حالا به فرم رمان درآورده تا این آثار مخاطبان بیشتری پیدا کند و جوانان در قالبی ساده تر با افسانه ها و اساطیر سرزمین کهن خود آشنا شوند. و دیگر آنکه با رمانی مواجه هستیم که میتوان آن را در زمره ی اولین رمانهای فانتزی نوین ایرانی قرار داد. ژانر فانتزی با ترجمه ی کتابهای هری پاتر و ارباب حلقه ها در ایران طرفداران زیادی پیدا کرد و اهمیت این امر وقتی بیشتر نمود پیدا میکند که بدانیم ادبیات ایران با آثاری چون شاهنامه و گیلگمش از ریشه دارترین زمینه های ادبیات فانتزی است، ادبیاتی که اوج آن آثار جی.آر.آر.تالکین نویسنده ی انگلیسی و خالق سه گانه ی ارباب حلقه هاست. حالا پس از صدها سال این ژانر دوباره در کشورمان در حال احیاست که جای خوشحالی دارد.ف

Tuesday, July 25, 2006

از هنک و طرفداران


این مجموعه ی هنک هم طرفداران خاص خودش رو داره که مدام پیگیر جلدهای جدید هستن و با نظراتشون به ما دلگرمی میدن. اوج این ارتباطها در نمایشگاه کتاب هر سال و با ملاقات رودررو با اونهاست که مستقیماً نظراتشون رو مطرح میکنن. یکی از این دوستای خوب هنک (و البته من) دختر خانم خوش ذوقیه به اسم نگار که علیرغم کمبود وقت و و دغدغه ی درس، هر از گاهی نقاشیهایی از کتابای هنک میکشه و لطف میکنه اونا رو برای من میفرسته. نقاشی بالا جدیدترین اثر ایشونه که با الهام از داستان پرونده ی روباه ویلن زن کشیده. درود بر این دختر هنرمند.ف

Monday, July 24, 2006

بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد


هفته ی پیش خبردار شدم که بیستون از طرف یونسکو در فهرست جهانی آثار باستانی و تاریخی ثبت شد. البته این اتفاق خیلی پیش از این باید می افتاد، چون کتیبه ی بیستون مهمترین سند تاریخی به جا مانده از دوران هخامنشی و بخصوص داریوش اول است که به مورخان در ثبت وقایع آن دوره کمک زیادی کرده. ولی از کوه زیبای بیستون هرچه بگویم کم گفته ام. جدای از کتیبه ی داریوش، مجسمه ی هرکول، آثار دوران پارتی، کنده کاریهای محقر دوره ی قاجار و ... بیستون با افسانه ی عشق شیرین و فرهاد پیوند خورده و در جای جای آن بوی این عشق حس میشود. کاری ندارم این داستان تا چه حد واقعی و تا چه حد افسانه است، کاری ندارم آن سطح صاف کوه از تیشه ی فرهاد است یا جنس و حالت طبیعی کوه. بیستون کوهی است که چون در برابرش قرار میگیری عظمت و شکوهی را حس میکنی که وصف اش دشوار است و به نظرم باید فقط آن را تجربه کرد. انگار کوه در آغوش می گیردت و تو را چون فرهاد یا شیرین از عشق خود سیراب میکند. هیچ کوهی را ندیده ام که چنین شخصیتی داشته باشد، کوهی که انگار جان دارد و موجودی زنده است. بیستون در سی کیلومتری کرمانشاه قرار دارد. ف

Friday, July 21, 2006

جک اسکلت


یکی از شخصیتهای محبوب من در عالم سینما جک اسکلت در انیمیشن استاپ موشن تیم برتون
کابوس قبل از کریسمس است. جک موجود خوش قلبیه که در شهر هالووین زندگی میکنه و کارش - طبق رسوم هالووین - ترسوندن آدمهاست و هر سال روش جدیدی ابداع میکنه. تا اینکه به شکلی اتفاقی شهر کریسمس رو کشف میکنه و بدون اینکه فلسفه ی کریسمس رو بدونه ( و البته بعد از کلی تحقیق و مطالعه به سبک خودش ) دست اندرکار راه اندازی کریسمس میشه - منتها به سبک خودش. و ... نتیجه رو باید در فیلم دید. جک موجود مهربونیه و مصداق آدمای مهربونیه که قصد کمک دارن، اما میزنن چشم طرف رو کور میکنن. با این همه جک یکی از جذابترین شخصیتهای سینماییه.ف

Monday, July 17, 2006

نامه های حیوانات خانگی به خدا

این کتاب رو قرار بود بعد از کتاب نامه های بچه ها به خدا ترجمه کنم، ولی وقتی ناشر دیگه ای اون کتاب رو چاپ کرد، کلاً از فاز این مجموعه بیرون اومدم. اما حالا خوندن این نامه های کوتاه و خیالی حیوانات خانگی به خداوند خالی از لطف نیست. برای بامزه تر شدن قضیه اصل جملات رو به انگلیسی می نویسم.ف

Dear God,
Do you have any pets?
or we are all your pets?
Love,
Esther



Dear God,
Are hamsters permitted to reproduce in heaven?
We don't take up much room, you know!
Binkie



Dear God,
When we get to heaven, can we sit on your couch?
Or is it the same old story?
Laddie boy
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را ز میان
از نو فلک دگر چنان ساختمی
کازاده به کام دل رسیدی آسان
خیام

Saturday, July 15, 2006

پی رنگ تکراری


اخیراً کتابی از دن براون به نام دژ دیجیتالی
رو میخوندم که نکته ی جالبی رو متوجه شدم. این سومین اثر این نویسنده بود که میخوندم و در کمال تعجب آقای دن براون در هر سه کتاب از یک پی رنگ، یا به قول فرنگی ها پلات، استفاده کرده یعنی شخصیت پردازی ، ریتم داستان، و حتی چرخشهایی که با خواندن اولین اثر این نویسنده جذاب و غافلگیرکننده به نظر می رسید دیگه بی مزه میشه. هر چهار کتاب دن براون به فارسی هم ترجمه شده اند، اما چون ترجمه ها رو نخونده ام در این باره چیزی نمیگم. دو کتاب دیگه ای که از دن براون خونده بودم: رمز داوینچی و فرشتگان و شیاطین

Friday, July 14, 2006

پل شکسته (The Broken Bridge)


بالاخره ترجمه ی کتابی که در دست داشتم تموم شد. اسم این کتاب پل شکسته است و باز هم کاریه از فیلیپ پولمن نویسنده ی انگلیسی که قبلاً ازش نیروی اهریمنی اش رو ترجمه کرده بودم. در ضمن جلد 4 و 5 نیروی اهریمنی هنوز در ارشاد و متنظر مجوزه. یک هنک جدید هم در مراحل حروفچینی و ادیت داریم که اسمش هست لاشخور مصدوم در شب کریسمس که سیزدهمین کتاب از مجموعه ی هنک سگ گاوچران است. ف

Wednesday, July 12, 2006

تست سینمایی 1


دوستان عزیز برای تنوع هرچند وقت یک بار یک تست سینمایی برای طرفداران فیلم و سینما به راه میندازیم. این هم از اولین تست با چند سوال از سه گانه ی پدرخوانده.ف




همسر اول مایکل کورلئونه چگونه کشته شد؟ .a
نقش وکیل خانواده ی کورلئونه را کدام بازیگر ایفا میکند؟ .b
قرار بود نقش دختر مایکل را در قسمت سوم چه کسی بازی کند و در نهایت کی بازی کرد؟ .c
نقش فردو را چه کسی بازی کرده؟ .d
موسیقی متن فیلم را چه کسی ساخت؟ .e

Tuesday, July 11, 2006

یکی از عجایب مهندسی مدرن


پلی که در تصویر ملاحظه می کنید دو کشور سوئد و دانمارک رو به هم وصل میکنه. پل از شهر مالموی سوئد به کپنهاک پایتخت دانمارک میره. طول جناب پل هفده کیلومتره که چهار کیلومترش - در سمت دانمارک- زیر آب قرار گرفته، ساخت این پل عظیم سه سال طول کشیده که پس از متروی تهران رکورد سرعت در ساخت یک سازه به حساب میاد. این پل پس از پل سیدخندان و میدان تره بار قزل قلعه سومین شاهکار معماری و طراحی و خیاطی و ... به حساب میاد. ف

Monday, July 10, 2006

دنیای نو (The New World)



فیلمسازی که در 32 سال اخیر تنها سه فیلم ساخته، حالا با فیلم جدیدش دنیای نو دوباره پا به عرصه می گذارد. فیلمی که در باره ی عشق شاهزاده خانم سرخپوستی به یک کاشف ماجراجوست. عشقی که شاهزاده خانم را از خانه و کاشانه اش آواره میکند و از دل طبیعت بکر به شهر و تمدن آدمهای مبادی آداب و آداب دست و پاگیر می برد. اما فکر نکنید با داستان صرفاً عاشقانه ای به سبک هالیوود مواجه هستید. نه، با فیلمی از ترنس مالیک مواجهید که به جنبه های درونی ماجرا توجه بیشتری دارد تا به تجلی مادی قضایا. در سال 1998 هم که فیلم قبلی مالیک با عنوان خط قرمز باریک که اثری جنگی در باره ی نبرد گوادال کانال در جنگ جهانی دوم بود اکران شد، با نمایش عمومی نجات سرباز رایان ساخته ی استیون اسپیلبرگ همزمان شد و متاسفانه در سایه ی اثر جنجالی تر و عامه پسندتر اسپیلبرگ قرار گرفت. حالا مالیک با انتخاب داستان شاهزاده خانم پوکاهانتس که قبلاً دستمایه ی یک انیمیشن دیزنی هم بوده، اثری عمیق و قابل تامل ساخته که تبدیل به سفری درونی برای بیننده می شود. سفری که با بازیهای خوب، فیلمبرداری زیبا، موسیقی مناسب و دیالوگهای ناب همراه است. ف

viva Italia!

Sunday, July 09, 2006

باغبان وفادار (The constant Gardener)


فیلمهایی که سعی دارند حاوی پیامی سیاسی یا اجتماعی در کنار داستانی عاشقانه باشند معمولاً در هیچ یک از این موارد موفقیتی کسب نمی کنند، بنابراین سازندگان این تریلر برای ساخت فیلمی که در هر دو زمینه موفق از کار درآمده سزاوار تحسین هستند. فیلم فرناندو میرلس فیلمساز نسبتاً تازه کار در باره ی دیپلمات انگلیسی جوانی است که مقیم کنیا است و سعی دارد همزمان عاملان قتل همسرش را که یک فعال اجتماعی بوده پیدا کند و از طرفی به ماهیت ازدواج پرشور و در نهایت غم انگیزشان پی ببرد. فیلم بر اساس رمانی از جان لوکاری ساخته شده که شاید از معدود نویسندگان عصر حاضر باشد که قابلیت پرداختن به فجایع پنهان صنعت داروسازی را دارد و پیشتر با آثار جنایی او را می شناختیم. فیلم عمدتاً در لوکیشن نایروبی در کشور کنیا فیلمبرداری شده است.ف

Wednesday, July 05, 2006

و اما سینما


سینمادوستان و سینمابازان عزیز
در باره ی فیلم و سینما بیشتر باید حرف بزنیم. اما برای شروع: بیایید از کارگردانهایی بگیم که اثری خاص بر سینما و تماشاگرانش گذاشته اند. خودم میخوام از بیلی وایلدر نازنین بگم که فیلمسازی تمام نشدنی است و هنوز آثارش - در هر ژانری که باشه از کمدی گرفته تا درام و نوآر و جنگی و ... هنوز دیدنی و تاثیرگذارند.او که فیلمنامه نویس قهاری هم بود بر بسیاری از فیلمسازان نسلهای بعد تاثیری انکارنشدنی گذاشت.هنوز با آثارش میتوان خندید و گریست و زندگی کرد. پس زنده باد وایلدر همیشه نازنین. ف

نیروی اهریمنی اش


کتاب نیروی اهریمنی اشاز آغاز چاپ تا حالا که سه جلدش بیرون اومده با نظرات متفاوتی همراه بوده که البته هنوز دو جلد دیگه باقی مونده و قضاوت در باره ی این مجموعه ی پنج جلدی کمی زوده، ولی تا همین جا می خواستم نظرات همه رو در باره ی کتاب بدونم تا بعد که دو جلد آخر هم بیرون بیاد و بتونیم یه بحث جامعتر بکنیم. ف

Sunday, July 02, 2006

فودبال

هی خواستم از فوتبال حرفی نزنم، نشد. بعد از بازیهای درخشان تیم محترم ملی (یک نیمه دکتر جکیل- یک نیمه مستر هاید) که همراه با نمایش هنرهای رزمی بود (به خصوص در بازی با پرتغال) حالا برزیل و آرژانتین نازنین هم حذف شدند. بازیهای این دوره بیشتر شبیه شطرنج بود تا فوتبال. البته شطرنج هم جذاب است ، ولی جذابیتهایش با فوتبال یا به قول برخی کارشناسان فودبال تفاوتهایی دارد. هر چه نشستیم تا بازی قشنگ ببینیم سرخورده شدیم و شبمان خراب شد- البته غیر از بازی پرتغال-هلند که دلیل جذابیت آن ارتباط تنگاتنگ اش با فیلم این گروه خشن بود. خوشبختانه این جام کسالتبار هم دارد تمام میشود تا هم به مسائل زندگیمان برسیم و هم دوباره شاهد فودبالهای دیدنی لیگ باشیم!!؟؟

Thursday, June 29, 2006

بادبادک باز (The Kite Runner)

داشتم کتاب بادبادک باز نوشته ی خالد حسینی نویسنده ی افغانی مقیم امریکا را می خواندم. کتابی که هر بار سراغش می رفتم آن را با لذت می خواندم. اما علیرغم جذابیت های کتاب و این نکته که کتابی پرفروش بوده - که البته این مقوله خود جای بحث دارد- نقص هایی در کار هست که مانع می شود این اثر را یک شاهکار تلقی کنیم. به عنوان مثال قسمت عمده ی داستان در افغانستان رخ می دهد ولی خواننده از اتفاقات سیاسی- اجتماعی آن کشور که دلیل عمده ی ماجراهای کتاب است باخبر نمی شودو تنها اشاراتی گذرا به این گونه مسائل می شود - مثلا هرگز نمی فهمیم چرا در آن کشور به دیده ی تحقیر به هزاره ها می نگرند، طالبان کی بودند و چرا و چگونه به قدرت رسیدند و ... در کل کتاب رویکردی ناتورالیستی حکمفرماست - البته انتظار نداشته باشید با ناتورالیسم امیل زولا یا تامس هاردی روبرو شوید. باری کتابی است خواندنی، همین و بس. ف

Tuesday, June 27, 2006

نوستالژی با چاشنی طنز


عجب کتاب بانمکی است عطر سنبل، عطر کاج
طنزی داره که آدم رو می خندونه، می گریونه، و بعضی وقتها به گذشته های دور می بردت. باید خواند.ف

Sunday, June 25, 2006

از سگها


این سگ ها هم موجودات جالبی هستن، از همین دوشیزه ای که در تصویر ملاحظه می کنید گرفته تا سگ های پلیس، سگ های راهنمای نابینایان، سگ های ناجی کوه های آلپ، تا همین سگ های به اصطلاح ولگرد که طفلکی ها در جستجوی محبتی هستن که نه تنها معمولاً ازشون دریغ میشه بلکه ... اما جناب هنکی با اون دماغ قشنگ، حس پلیسی و جذابیت های مرگبار و ماچه کش یکی از نامی ترین و احتمالاً پرطرفدارترین سگ های دنیاست . حالا به نظر شما مهمترین ویژگی این آقای محترم چیه؟