Monday, December 04, 2006

مرشد و مارگریتا


یکی از کتابهایی که هرگز پس از خواندن از یادت نمی رود رمان مرشد و مارگریتا نوشته ی میخاییل بولگاکف نویسنده ی روس است. بولگاکف دوازده سال آخر عمرش را صرف نوشتن این اثر بزرگ کرد و در زمان استالین که خفقان بر قشر روشنفکر فشار می آورد این اثر چندلایه و عظیم را خلق کرد. اثری که متاسفانه بیست و پنج سال پس از مرگ نویسنده اجازه ی چاپ پیدا کرد. ساختار رمان به راستی حیرت انگیز است و از سه داستان موازی تشکیل شده که در یکی شرح سفر شیطان به مسکو، در دیگری سرنوشت پونتیوس پیلاطس و ماجرای تصلیب مسیح و در سومی داستان عشق مرشد و مارگریتا به تصویر کشیده میشود. در نهایت این داستانهای موازی در هم تنیده میشوند. وقایع در دو شهر اورشلیم و مسکو اتفاق می افتد و نویسنده با قلمی توانا اثری خلق کرده که هم طنزآمیز است، هم نقاد و هم عاشقانه. شخصیت پردازی کتاب بسیار قوی است و از مارگریتای عاشق گرفته تا مرشد سرخورده، که به نوعی خود نویسنده است، تا شخصیت کاریزماتیک شیطان و همدستانش که وجه طنزآلود اثر را هم قوی تر میکنند همه و همه در تقویت داستان نقشی مهم دارند. وجه تلخ ماجرا این است که بدانیم بولگاکف خود با سختی و مرارت زندگی می گذراند و حتی نتوانست چاپ شدن این اثر بزرگ را که عصاره ی عمرش بود ببیند و حتی در سال 1930 نسخه ی اولیه ی کتاب را زیر فشارهای روانی و اجتماعی آتش زد و کمی بعد دوباره نگارش مجدد آن را از سر گرفت. شخصیت مرشد خود اوست و مارگریتا زنی است که به او عشق و انگیزه ی دوباره داد و تاآخر عمر به عنوان همسر در کنارش ماند. مرشد و مارگریتا در ایران هم ترجمه شده و در حال حاضر چاپ ششم آن در بازار موجود است.ف

5 comments:

Anonymous said...

man kheily vaghte ke kharidamesh ama hanooz nakhondam , ostad ketabe mosio ebahim ra hatman bekhanid.

farzad said...

کتاب را آقای عباس میلانی ترجمه کرده است.ف

Anonymous said...

تمام تعریفهایتان بجاست و من کاملا موافقم. کاش نخوانده بودمش و از کشفش خوشحال می شدم.در این دوران سرگردانی در یافتن کتاب خوب معرفی کتاب لطف بزرگی است.

Anonymous said...

ياداوري خوبي بود.

Anonymous said...

نوشته ايي كه نوشته شد محال است خوانده نشود. حتي اگر بيست سال اسير باشد. حتي اگر زندانبانش استالين باشد. حتي اگر نويسنده قبل از مرگش آنراسوزانده باشد.