Tuesday, July 31, 2007

جی کی رولینگ و قلعه نویی

تب فوتبال که در هفته های اخیر همه را بدجوری گرفته بود طبق معمول به سرخوردگی انجامید
اما تب هری پاتر هم این روزها بیداد میکند و هرچند خواندن جلدهای پنج و شش هری پاتر مثل تماشای بازیهای تیم ملی فوتبال ایران مایه ی کسالت و سرخوردگی بود، امیدوارم این جلد آخر لااقل جذاب باشد، هرچند تا حالا که صد واندی صفحه ی کتاب را خوانده ام بیشتر اوقات را در چرت سپری کرده ام و نمی دانم چرا خانم رولینگ مرا به یاد قلعه نویی می اندازد. بد هم نیست جای این دو نفر عوض شود: رولینگ با این گندهای سه جلد آخر مربی تیم ملی بشود و امیر قلعه نویی هم با تسلطی که بر ادبیات دارد نویسندگی پیشه کند، خدا را چه دیدید شاید جایزه ی پولیتزر و نوبل را هم برد، و به احتمال قریب به یقین خانم رولینگ هم با تیم ایران نتایج بهتری کسب خواهد کرد.ف

Friday, July 06, 2007

کشف این روزها

مشغول خواندن کتابی از جومپا لاهیری، یا به قول انگلیسی ها جامپا لیری، هستم و این دومین کشف من بعد از پل استر در چند ماه اخیر است. کتاب که مترجم دردها نام دارد مجموعه ای از داستانهای کوتاه است که گویی هر کدام پتانسیل یک رمان یا فیلم سینمایی بلند را دارند و در آن نویسنده با ظرافت به روابط پیچیده ی آدم ها می پردازد، کاری که پل استر هم به نوعی دیگر انجام می دهد، ولی اینجا اصل و نسب هندی خانم لاهیری که خود بزرگ شده ی امریکاست باعث پرداختن به مسایلی می شود که فرهنگ، تمدن، بازگشت به ریشه ها و دغدغه های آدم سرگردان امروزی را از دید یک انسان دوفرهنگه ، که تعدادشان در دنیای امروز کم نیست، تماشا و تجربه کند. بر اساس کتاب دیگر لاهیری ،همنام، فیلمی سینمایی توسط میرا نیر کارگردان متفاوت هندی ساخته شده که همین مایه ها ظاهراً در آن هم دیده می شود. جای شما خالی دو اثر پلیسی ناب هم خواندم یکی رمانی از ژرژ سیمنون با ترجمه ی روان کاوه میرعباسی با عنوان سایه ی گیوتین و دیگری رمانی خواندنی از ملکه ی جنایت بانو آگاتا کریستی با عنوان "و دیگر هیچ نبود" که بسیار پیچیده و خواندنی بود و ظرافت کریستی را نه تنها در پی رنگ داستان بلکه در زبان ظریف و انتخاب هوشمندانه ی واژه ها نیز باید ستود. اصلاً یکی از خوبیهای یک اثر پلیسی موفق این است که نتوانی دست نویسنده را بخوانی. راستی ترجمه ی جلد شانزدهم هنک سگ گاوچران هم تمام شده که به زودی به ارشاد می رود تا بغل بقیه ی کتاب ها خاک بخورد. انگار ما هم فقط کتاب بخوانیم بهتر است. لااقل اعصابمان خرد نمی شود.ف