Sunday, October 08, 2006

حکایت

شخصی خانه به کرایه گرفته بود. چوبهای سقف بسیار صدا میکرد. به خداوند خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد. پاسخ داد که چوبهای سقف ذکر خداوند میکنند. گفت نیکست اما می ترسم این ذکر منجر به سجده شود.ف

عبید زاکانی

3 comments:

Anonymous said...

راست ميگوييد. گاهي بعضي از عبارات و ديالوگ ها هستند كه از كل يك داستان ماندگار تر ميشوند. همين حالا ياد جمله ايي افتادم از كتاب طوبا و معناي شب نوشته شهرنوش پارسي پور. حاجي با نفرت لبهايش را به هم فشرد و با قاطعيت گفت:"زمين گرد است و زنان مي انديشند و به زودي بي حيا خواهند شد."!!!!!به راستي خوشحال هستم كه اين زمين است كه ميگردد نه خورشيد!!!!زنده باد گاليله كه انسان را واداشت تاخود بيانديشد.

Anonymous said...

می فرماید

:

.حکمت بیاموز،هر جا که باشد


شمیم

farzad said...

به نظرم آثار سعدی به خصوص گلستان کتب مقدس هستند. غزلیاتش از بسیاری از غزل سرایان نامی سرتر است.ف