Saturday, October 07, 2006

به یاد عمران صلاحی

آهای شما چند تن که گوشه ای خزیده اید
در گوش هم می پچپچید و به من گوشه می زنید
می ترسم نانی که می خورید گیر کند در گلویتان
شما که وانمود می کنید کاری می کنید
و کاری نمی کنید جز نکردن کار

برگرفته از نمایشنامه ی مجلس قربانی سنمار نوشته ی استاد بهرام بیضایی

5 comments:

Anonymous said...

واقعا امان از اين آدمها! كه هيچ كمكي به زندگي هيچ كس نمي كنند

Anonymous said...

ياران موافق همه از دست شدند
در پاي اجل يكان يكان پست شدند
بوديم به يك شراب در مجلس عمر
يك چند زما پيشترك مست شدند

farzad said...

بنگر ز جهان چه طرف بربستم هیچ
از حاصل عمر چیست در دستم هیچ
شمع طربم ولی چو بنشستم هیچ
من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ

Anonymous said...

نيكي و بدي كه در نهاد بشر است
شادي وغمي كه در قضا و قدر است
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره تراست


--------------------------------

آنانكه كهن شدند و آنانكه نوند
هر يك بمراد خويش لختي بدوند
اين ملك جهان بكس نماند جاويد
رفتند و رويم و ديگر آيند و روند


في

Anonymous said...

فرزاد عزيز
دوست نداشتم كه اولين يادداشتم براي تو در مورد افسوس مرگ باشد.
من و خانواده ام هم براي آقاي صلاحي ناراحت شديم . بيشتر براي آنكه مادر نازنينش كه غم دوري او را تحمل مي كند.
براي همه اهالي اهل هنر آرزوي سلامتي مي كنم .
همين طور براي تو آرزوي موفقيت و سلامتي