Wednesday, January 17, 2007

کیمیا خاتون

کیمیا خاتون عنوان رمانی است از خانم سعیده قدس که رابطه ی شمس تبریزی و مولانا را پس زمینه ی وقایع خود قرار داده. خود نویسنده در باره ی کتاب چنین می نویسد : " کیمیا خاتون دختر محمدشاه ایرانی و کراخاتون، زیباروی اکدشانی، که پس از مرگ شوهرش به عنوان همسر دوم به عقد و ازدواج محمد جلال الدین بلخی درآمده بود، پس از ازدواج مادرش ساکن حرم مولانا شد و داستان حیرت انگیز زندگی وی بالمال نگاهی نیز به بخشی از زندگی واقعی، خانوادگی و به عبارت دیگر بعد انسانی حیات مولانا دارد، یعنی آن بخش از زندگی او که همواره در سایه ی عظمت ابعاد روحانی، عرفانی و فراانسانی شخصیتش به محاق فراموشی سپرده شده. از همین روی است که هرچند این رمان تاریخی برداشتی خیال پردازانه از یک ماجرای واقعی میباشد، سعی بسیار رفته تا واقعی ترین تصویر خیالی ارائه گردد." البته وقتی به این بخش از زندگی مولانا در کتاب پله پله تاملاقات خدا نوشته ی دکتر زرین کوب مراجعه کردم متوجه وفاداری رمان خانم قدس به وقایع تاریخی شدم. اما اینجا نویسنده با استفاده از راوی اول شخص همدردی و همراهی خواننده را برمی انگیزد و تعبیری ملودراماتیکتر و زنانه تر به دست میدهد و هرچند در جاجای کتاب اشاراتی به تعابیر عرفانی شمس میشود و حتی در دو فصل روایت داستان را به او میسپارد تا شاید تعادل برقرار گردد، اما تصویری که پیشاپیش و در نهایت از او عرضه میشود چنان او را نزد خواننده منفور میکند که تصویر عرفانی او را (که شاید ساخته و پراخته ی جامعه ی مردسالار ایرانی است) به کل مخدوش میکند. شمس این کتاب پیرمردی هوسباز و خانمان برانداز و توجیه کننده است که به ماری افسونگر میماند تا به عارفی فرهیخته. داستان از سه زاویه نگرش مختلف سود میبرد که یکی دانای کل و دوتای دیگر سوم شخص (کیمیا خاتون و شمس) هستند. خانم قدس از دیدگاهی روانشناسانه استفاده میکند که باعث آشنایی زدایی با داستان آشنای مرید و مراد میشود و ما را با زاویه ی خاکی تر این ماجرا آشنا میکند. داستان تلخ است اما داستان بسیاری از زنان دیار ما تلخ بوده و متاسفانه هنوز هم هست. به هرحال نگاه انسانی به شخصیتهای افسانه ای و اسطوره ای خود دیدگاهی تازه به خواننده میدهد.ف

12 comments:

Anonymous said...

از وقتی که خانوم پروانه حاج سید جوادی شروع به نوشتن اون کتاب معروف کردسیل کتابهایی از این دست زیاد شد. زنان مظلوم مردان هوسباز.
امیدوارم خوندن این کتاب نظر مردم رو نسبت به شخصیت بزرگ شمس از بین نبره.هرچند چون سندیت تاریخی آنچنان محکمی نیست نمیشه زیاد به این کتاب بسنده کرد.

Anonymous said...

خیلی جالب بود . قبلا هم تعریفشو شنیده بودم . ایشالله به زودی بخونمش
پست قبلی هم خیلی با حال بود ! اما معنی بعضی هاشونو نمی فهمم . مثلا چرا فرش فروش فحشه ؟ به قول شما اگه می فهمیدیم هر کردوم در چه جایگاهی گفته شدن ، جالب تر می بود !!

Anonymous said...

برخلاف شما من اصلا از اين كتاب خوشم نيامد.به نظرم يك نگاه خاله زنكي به مبحثي بسيار پيچيده است .من شخصا رد پاي آشپزخانه خانم سعيده قدسي را در صفحه صفحه كتاب ديدم. وي سنگي بزرگتر از توانايي اش برداشته.در ضمن اين ماجرا را ميتوان براي بيشتر زنان حرمسرانشين نوشت. مثل آن سيصدوخورده ايي زن حرمسراي فتحعلي شاه.خانم قدسي هيچ وجه مشخصي نساخته كه باعث تمايز قهرمان داستانش بشود. كيميا خاتون ميتوانست هركسي و در هر زماني و زن هر مردي باشد.به نظر ميرسد كه خانم قدسي اين زن را خلق كرده و سپس براي جذاب تر شدن كارش او را به مولانا ربط داره است. ولي اگر هم ميخواست كه با زميني نگاه كردن به شمس و مولانا نو آوري كند و به جنگ فرهنگ مرد سالارانه ما برود بايد بگويم كه كاري دن كيشوت وار كرده است!!!

farzad said...

البته اگر کتاب معروف آقای زرین کوب پله پله تا ملاقات خدا را خوانده باشید تمام وقایعی که اینجا گفته میشه در اون کتاب هم هست، اما این بار از دید یک زن عادی. نباید فراموش کنیم که شخصیت اصلی داستان یک دختر نوجوان است که بیشتر از این سبک نباید از او توقع داشت. دوم اینکه نکته ی جالب کتاب شکستن یک کهن الگوی کلیشه شده است که حتی نزدیک شدن به آن تابو محسوب میشود و حالا نویسنده از زاویه ای دیگر به ماجرا میپردازد. به هر حال با کتابی از ویرجینیا وولف روبه رو نیستیم، ولی کتاب برای من که از نویسندگان ایرانی کمتر میخوانم جالب بود. البته من در مطلبی که نوشتم از دو کلمه ی "ملودرام" و "زنانه" استفاده کردم که انتخابهایی ملایمتر برای تعبیراتی بود که افرای عزیز با صراحت بیشتری از آنها یاد کرده. البته مقام شمس یا مولانا هم قابل قیاس با هوسباز و کشورفروشی چون فتحعلی شاه یا شخصیت کتاب خانم فتانه حاج سیدجوادی نیست بلکه دیدن بعد انسانی این دو بزرگ است. متاسفانه شخصیت کیمیاخاتون وجود داشته و ساخته و پرداخته ی خانم قدس نیست. برای اطمینان خاطر رجوع کنید به کتاب پله پله تا ملاقات خدا نوشته ی دکتر عبدالحسین زرین کوب صفحات 100 تا 148.ف

Anonymous said...

فکر نمی‌کنم کسی در زمینه ادبیات بتوونه به سطح سواد، اطلاعات و تحقیقاتی که دکتر زرین‌کوب داشته شک کنه، بهر حال بهتر بود بعضی از دوستان قبل از هرگونه انتقاد و خرده‌گیری به نویسنده کنکاشی در کتابهای تاریخی می‌کردند تا از صحت و سقم گفته‌های نویسنده بینوا در این کتاب اطلاع پیدا کنند و بعد اینقدر خصمانه اون رو مورد حمله قرار می‌دادند. معتبرترین کتاب که میشه در اون با زندگی شمس و مولانا آشنا شد همون کتاب پله پله تا ملاقات خدا نوشته دکتر زرین‌کوب است. بهر حال آنچه که واقعیت داره اینه که شمس تبریزی یک انسانه، و برخلاف تمام باورهای ما همچون بقیه انسانها ضعفها و معایبی داره.
بعضی وقتها قبول و باور چیزهایی سخته اما قطعاً غیرممکن نیست.

Anonymous said...

shoma cheghadr ketab haye ghadimi mikhonid ,,ghasde tahghir nadashtam ,valy ye pishnahad ketab haye emanoel eshmit ra khondin ???bi nazire

Anonymous said...

in ketb ziba bood va jayezeye jesarat dar tarikh adabiat ra bord man ke khosham amad.bad ham berid soraghe emanoel eshmit agar nakhoondin.sevom inke lolita be farsy tarjome shode??kheily doost daram bekhoonamesh

farzad said...

ظاهراً مرحوم ذبیح الله منصوری ترجمه ای از کتاب لولیتا ارائه کرده، اما نه در بازار موجوده و نه خوندنش پیشنهاد میشه.ف

Unknown said...

خوندن کتاب کیمیا خاتون نذاشت دیشب بخوابم. اعصابم خراب بود که چرا یه نویسنده محترم به خودش اجازه می ده نظرات شخصی و تا حدود زیادی نادرست خودش رو به بزرگان عرفانی نسبت بده. سمش خدا نبوده، مثل یه انسان می تونسته اشتباه کنه اما کسی که خدا رو در نور و برگ گل و ترنم صبح می دیده نمی تونسته مثل یه دیو وحشی دختر بی پناهی رو اونقدر وحشیانه بزنه که بمیره. تاریخ گواهی می ده شمس شیفته کیمیا بوده و از غم نبودنش حتی یک هفته هم پیش مولانا نمی مونه. کمی انصاف خیلی خوبه

Nahid said...

کتاب فوق العاده ای بود بر خلاف سایر دوستان من نظرم این است که نویسنده با ظرافت بسیار شرح ماوقع را کرده است کتاب تمام مشخصات یک رمان جذاب را دارد
فکر نمیکنم کتک خوردن زنان و کشته شدن آنها توسط شوهرانشان مطلب جدیدی باشه و ارتباط مولانا و شمس و عشق آنها که موجب آفرینش آن غزلیات و مثنوی های ناب شده به هیچکدامشان معصومیت اهدا نمیکند و در ضمن این حکایت یا حتی بدتر از آن هم چیزی از درخشش آفتاب آثار مولانا کم نمیکند

بهمن said...

کتاب را خواندم که سوژه و مطالبش در مورد گوشه ای از تاریخ زندگی مولانا و شمس و کیمیا خاتون و الباقی حرم مولانا در برهای از زندگی آنهاست که چنانچه قبلا توسط استاد زرین کوب به آن اشاره شده است
بهرتقدیر کل این داستان در مجموع و نهایتا در پنجاه صفحه میتوانست گنجانده شود نه در دویست و اندی صفحه واگویه پشت واگویه ها که جسارتا برای خواننده حوصله سر بر است چنانچه یکی از دوستان هم نظرش این بود و گفت کل کتاب را به صورت خلاصه و پنج شش صفحه در میان خوانده و چیزی از مطلب و موضوع را از دست نداده است

Unknown said...

با دوستانی که به زیاده بافی های کتاب اشاره نمودند کاملا موافقم
با دوستانی که نگاه خاله زنکی یا فمینیستی به این کتاب دارند هم کاملا موافقم
فکر میکنم نویسنده محترم در نظر داشته تقلیدی از سبک نوشتاری مسعود بهنود داشته باشد که بسیار درآن ناموفق بوده