Sunday, November 05, 2006

هملت و کاخ اش


اولین بار نسخه ی سینمایی هملت ساخته ی گریگوری کوزینتسف را در سینما عصرجدید دیدم. یادم هست در صحنه هایی از فیلم دچار حس خفگی شده بودم و نفسم در نمی آمد. فضای فیلم و دیالوگها مرا گرفته بود و این حالت را در هر چهار باری که فیلم را در سینما دیدم تجربه کردم. نمایشنامه ی شکسپیر را بارها خوانده ام و هر بار مثل بار قبل لذت برده ام. کلاً هملت را بیشتر از بقیه ی آثارش دوست دارم - البته در کنار شاهکار دیگرش مکبث. و اولین بار که به کاخ هملت در شهر هلسینیور یا همان السینور در دانمارک قدم گذاشتم همان حس خفقان باز سراغم آمد. در کاخ که قدم می زنی صحنه های فیلم در نظرت می آید و می بینی آن کاخ چقدر به اصل شبیه است - یا شاید هم تو می خواهی آن را شبیه ببینی. در کناره های قصر که مشرف به دریاست به یاد دیدار هملت با روح پدرش می افتی، در اتاق خواب شاه به یاد گفت و گوی گرترود با کلادیوس، در اتاقی دیگرکه پرده ای بلند دارد می گویی: همین جا بود که هملت با شمشیر پولونیوس را کشت تا اولین قدم را در راه ویرانی محبوبش افیلیا بردارد. و در پای پله ها به یاد حرفهای جذاب و پرایهام او با افیلیا می افتی. ار از اطرافیان می شنوی که کاخ هملت نازنین شبها ماوای جوانان مست و عربده کش دانمارکی و سوئدی شده . البته آن مست ها روی در و دیوار یادگاری نکنده اند! پادشاهی دانمارک با هفتصد سال سابقه قدیمی ترین پادشاهی اروپاست اما شاید ماندگارترین شخصیت تاریخی آنها در اذهان مردم دنیا همین پرنس هملت باشد که به لطف شکسپیر کبیر زندگی اش طوری دراماتیزه شده که به نظر میرسد از همتای واقعی خود بسیار جذابتر است. در جایی از نمایشنامه ی او هملت خطاب به یار صمیمی اش هوراشیو
می گوید

قیصر بزرگ مرد و به خاک مبدل شد
و شاید گل او سوراخی را مسدود کرده باشد
تا راه باد منحرف شود
دریغا! آن خاکی که
جهان و جهانیان را از خود مرعوب کرده بود
اینک وصله ی دیواری شده است
تا سد راه زمستان باشد

سپس به یاد این رباعی خیام می افتی که

این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست
در بند رخ و زلف نگاری بوده ست
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده ست

(شعر از ترجمه ی مسعود فرزاد است)

5 comments:

Anonymous said...

سلام آقای فربد
ممنون که به وبلاگم سر زدید . من یه عالمه هنک رو دوست دارم . از ترجمه شما هم خیلی خوشم اومد
امیدوارم تو تمام کارهاتون موفق باشید . در ضمن خیلی وبلاگ خوبی دارید . همه مطالبشو هنوز نخوندم . اما همین جوری یه نگاه انداختم به عنوانها . خیلی جالبن . عکساشون هم همین طور . برای تیم وبلاگتون آرزوی شادی و موفقیت رو دارم .

Anonymous said...

به نظرم کامنتم پرید . اما اگه تکراری بود ببخشید
سلام آقای فربد
از این که با وبلاگ مترجم هنک آشنا شدم خوشحالم . من خیلی هنک رو دوست دارم . خیلی خوبه که ماجراهاش منتشر می شه . ترجمه شما هم خیلی خوب بود
شما غیر از کتابای هنک چه کتابای دیگه ای ترجمه کردید یا در دست ترجمه دارید ؟
مطالب وبلاگتون هم خیلی خوبن . عکسا هم همین طور
برای شما و تیم وبلاگ نویسی تون آرزوی موفقیت دارم

Anonymous said...

به طور قطع آنچه که زیبایی و ابهت این قصر را در نگاه اول چندین برابر می‌کند وقتی است که سعی میکنی تا صحنه‌های فیلم و دیالوگ‌های زیبای آنرا در فضای سرد و متروک این قصر جای دهی. جستجو و تطابق فضاهای قصر با صحنه‌های فیلم بدون شک یکی از اجتناب‌ناپذیرترین کارهایی است که هر بازدیدکننده‌ای را ناخودآگاه درگیر خود می‌کند.ن

Anonymous said...

شكسپير كبير

و هنوز در پرده ابهام، ميتوان گفت كه او عقوبت گناه را بوسيله تقدير الهي بنمايش ميگذارد، يا فراتر،او" تقدير" را مينويسد او گمان ندارد،يقين دارد
اخيرا بعد از خواندن مجدد نمايش "رومئو و ژوليت" دانستم كه او ميدانست كه ميداند و من هيچ نميدانم


في

Anonymous said...

هملت و سخن او "بودن يا نبودن"، اين ترديد و يا به نوعي كشمكش ،او را در نهايت به وادي تراژدي كشانيد

و در آنجاكه او به كسي كه معبودش "...افيلياي زيبا!..." ميخواند،گفت: زيبايي ميتواند نجابت را به بيعفتي تبديل كند،ولي نجابت آن قدرت را ندارد كه باين آسانيها زيبايي را با فضيلت عفت بيارايد


في